رابطه بین سنخهای شخصیتی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد |
:
درای فصل مجموعه ای از تعاریف, نظریهها وتحقیقاتی که تا کنون در زمینه خودکارآمدی و سنخها و نگرشهای شخصیتی و موضوعات مرتبط با آنها در داخل کشور و همچنین کشورهای خارجی در در سازمانها و موسسهها و مکانهای مختلف انجام شده است بیان میگردد. از آنجا که هر کدام از روانشناسان و نظریه پردازان بر اساس زندگی، فرهنگها و محیطهای متفاوتی که در آنجا رشد کرده اند و رخدادهای زندگی خود و همچنین برداشتهایی که از شخصیت داشته اند، تعاریف گوناگون و متفاوتی از این واژه بیان کرده اند. بنابراین زمان و دوره شکل گیری شخصیت در نظریات هر کدام از آنها با دیگران ممکن است متفاوت باشد.
1- خودکارآمدی
مفهوم خودکارآمدی تاریخچه مختصری دارد که از سال 1977 توسط بندورا مطرح شده است.اصول خودکارآمدی در رشته های مختلف ودر موقعیتهای گوناگون آزمون شده است.(پاجاریز[24]، 1996; به نقل از کندری، 1381)
خودکارآمدی (self-efficacy) از نظریه شناخت اجتماعی(social cognition teory) آلبرت بندورا (1997) روانشناس مشهور مشتق شده است که به باورها یا قضاوتهای فرد به تواناییهای خود در انجام وظایف و مسؤلیتها اشاره دارد. نظریه شناخت اجتماعی مبتنی به الگوی علی سهجانبه رفتار، محیط، و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی(عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک)که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای روانشناختی اشازه دارد، تأکید می کند. بر اساس این نظریه ، افراد در یک نظام علیت سهجانبه بر انگیزش و رفتار خود اثر میگذارند. بندورا(1997) اثرات یکبعدی محیط بر رفتار فرد که یکی از فرضیه های مهم روانشناسان رفتارگرا بوده است را رد کرد.انسانها دارای نوعی نظام خودکنترلی و نیروی خودتنظیمی هستند و توسط آن نظام بر افکار، احساسات و رفتارهای خود کنترل دارند و بر سرنوشت خود نقش تعیین کننده ای ایفا می کنند. بدین ترتیب رفتار انسان تنها در کنترل محیط نیست بلکه فرایندهای شناختی نقش مهمی در رفتار آدمی دارند. عملکرد و یادگیری انسان متأثر از گرایشهای شناختی، عاطفی و احساسات، انتظارت ، باورها و ارزشهاست. انسان موجودی فعال است و بر رویدادهی زندگی خود اثر میگذارد. انسان تحت تأثیر عوامل روانشناختی است و به طور فعال در انگیزه ها و رفتار خود اثر میگذارد. بر اساس نظریه «بندورا» افراد نه توسط نیروهای درونی رانده میشوند، نه محرکهای محیطی آنها را به عمل سوق میدهند، بلکه کارکردهای روانشناختی، عملکرد، رفتار، محیط و محرکات آن را تعیین می کند. بندورا(1997) مطرح می کند که خودکارآمدی، توان سازندهای است که بدان وسیله مهارت های شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف به گونه ای اثربخش ساماندهی می شود. به نظر وی داشتن دانش، مهارت ها و دستاورهای قبلی افراد پیش بینی کننده های مناسبی برای عملکرد آینده افراد نیستند، بلکه باور انسان در باره تواناییهای خود در انجام آنها بر چگونگی عملکرد خویش مؤثر است. بین داشتن مهارت های مختلف با توان ترکیب آنها به روشهای مناسب برای انجام وظایف در شرایط گوناگون، تفاوت آشکار وجود دارد. افراد کاملاً میدانند که باید چه وظایفی را انجام دهند، اما اغلب در اجرای مناسب مهارت ها موفق نیستند.(بندورا، 1997، 75). خودشناسی از طریق پردازش مهارت های شناختی، انگیزش و عاطفی که عهدهدار انتقال دانش و تواناییها به رفتار ماهرانه هستند، فعال میشوند. به طور خلاصه، خودکارآمدی به داشتن مهارت یا مهارت ها مربوط نمی شود، بلکه داشتن باور به توانایی انجام کار در موقعیتهای مختلف شغلی، اشاره دارد. باورکارآمدی عاملی مهم در نظام سازندهی شایستگی انسان است.انجام وظایف توسط افراد مختلف با مهارتهای مشابه در موقعیتهای متفاوت به صورت ضعیف، متوسط یا قوی ویا توسط یک فرد در شرایط متفاوت به تغییرات باورهای کارآمدی آنان وابسته است. مهارتها میتوانند به آسانی تحت تاثیر خودشکنی[25](self-doubt ) یا خودتردیدی قرار گیرند، در نتیجه حتی افراد خیلی مستعد در شرایطی که باور ضعیفی نسبت به خود داشته باشند، از تواناییهای خود استفادهی کمتری می کنند، (بندورا، 1997). به همین دلیل احساس خودکارآمدی، افراد را قادر میسازد تا با بهره گرفتن از مهارتها در برخورد با موانع، کارهای فوقالعادهای انجام دهند(وایت، 1982). بنابراین خودکارآمدی درکشده عامل مهم برای انجام موفقیتآمیز عملکرد ومهارتهای اساسی لازم برای انجام آن است. عملکرد موثر هم به داشتن مهارت ها وهم به باور در توانایی انجام آن مهارت ها نیازمند است. اداره کردن موقعیتهای دائمالتغییر، مبهم، غیر قابل پیش بینی و استرس زا مستلزم داشتن مهارت های چندگانه است. مهارت های قبلی برای پاسخ به تقاضای گوناکون موقعیتهای مختلف باید غالبا به شیوه های جدید، سازماندهی شوند. بنابراین مبادلات با محیط تا حدودی تحت تاثیر قضاوتهای فرد در تواناییهای خویش است. بدین معنی که افراد باور داشته باشند که در شرایط خاص میتوانند وظایف را انجام دهند، خودکارآمدی درک شده معیار داشتن مهارت های شخصی نیست، بلکه بدین معنی است که فرد به این باور رسیده باشد که می تواند در شرایط مختلف با هر نوع مهارتی داشته باشد، وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد. پولر و همکاران (2002) بیان می کنند که خودکارآمدی یا ادراک خودکارآمدی در برگیرنده احساس خوشایند فرد در انجام تکالیف است که بطور فراگیری با انگیزش و انجام موفقیتآمیز تکالیف در تمامی انسانها مرتبط است. (به نقل از، بندورا، 1997).
اگر افراد مطمئن باشند که میتوانند از عهده تکالیف دشوار برآیند، تلاش جدیتری برای موفق شدن می کنند. به افرادی که در موقعیت خاصی کارایی شخصی ندارند، میتوان آموزش داد که به توانایی خود برای موفق شدن بیشتر اعتماد کنند و بدین ترتیب، احساس ارزشمندی و امکان موفقیت خود را تقویت کنند. (هالجین و ویتبورن[26]، 2003; ترجمهی سید محمدی، 1387).
خودکارآمدی به بنیهی شخصیتی فرد در رویارویی با مسائل در رسیدن به اهداف و موفقیت او اشاره دارد و بیشتر از این که تحت تأثیر هوش و توان یادگیری دانش آموز
باشد، تحت تأثیر ویژگیهای شخصیتی از جمله خود باوری (اعتماد به نفس[27])، تلاشگر بودن و تسلیم شدن(خودتهییجی[28])، وارسی علل عدم موفقیت به هنگام ناکامی (خودسنجی[29])، آرایش جدید مقدمات و روشهای اجتماعی رسیدن به هدف (خودتنظیمی[30]) و تحت کنترل درآوردن تکانهها(خودرهبری[31]) قرار دارد. (بهرامی، ۱۳۸۶؛ به نقل از پورجعفردوست، 1386).
(سیف، ۱۳۸۶)
کارآمدی یک توانایی زایشی است و پنج مؤلفهی خودباوری (اعتماد به نفس، حل مسئله، تفکر مثبت وخودپنداره[32])، خودتنظیمی(خویشتنداری، نظم بخشیدن به افکار و رفتار خود برای رسیدن به هدف مورد نظر)، خودسنجی(خودارزشیابی)، خودرهبری(مثبتگرایی، کنترل رفتارهای خود به منظور رسیدن گامبهگام به هدف مورد نظر و خودتهییجی(ایجاد انگیزه در خود و مبارزه با شکست را شامل می شود (بهرامی، ۱۳۸۶، به نقل پور از جعفردوست، ۱۳۸6).
هنگامی که ما رفتارمان را نظم میبخشیم، در واقع به عمل مشاهده خود[33] میپردازیم و پیامدهای عملکردمان را برحسب معیارها و اهدافمان ارزیابی میکنیم. از سودی دیگر، براساس تواناییهای کلی خود، به نتیجههایی مانند « من در جبر خوب هستم» و «من در شنا کردن ضعیف هستم» میرسیم. بندورا این قضاوتهای کلی را ارزیابیهای خود کارآمدی[34] مینامد. در سالهای اخیر، خودکارآمدی، موضوع اصلی کارهای بندورا بوده است. بندورا اعتقاد دارد که ارزیابیهای خودکارآمدی، تأثیر عمیقی بر سطح انگیزش ما دارد. هنگامی که اعتقاد داشته باشیم در تکالیف به خوبی عمل میکنیم، با وجود مکثهای موقت روی آنها، سخت تر و با پشتکار بیشتر کار میکنیم. هنگامی که به تواناییهایمان شک میکنیم، با انرژی کمتری کار میکنیم و احتمال بیشتری وجود دارد که هنگام روبرو شدن با اولین مشکل، آن را رها سازیم. البته این امکان وجود دارد که فرد،توانایی خود را کمتر از حد، تخمین بزند، این موضوع بویژه هنگامی که احتمال آسیب جسمانی وجود داشته باشد، صادق است.اگر ما توانایی خود را در ورزش اسکی، بالا تخمین بزنیم، در یک سراشیبی زمین میخوریم و به شدت آسیب میبینیم. با این حال بندورا به طور کلی معتقد بود که خوب است ما استعدادهای خود را بالا تخمین بزنیم و معتقد باشیم که موفق میشویم. زندگی با مشکلات، ناملایمات، شکستها، موانع و بی عدالتی همراه است.(شولتز، 1990؛ ترجمه سیدمحمدی، 1388). بنابراین خودکارآمدی خوشبینانه، سودمند است. «افراد پرتلاش، آنقدر در خودشان احساس نیرومندی می کنند که قادرند تلاش فوقالعادهای از خود نشان دهند و شکستهای زیادی را که به آنها دچار میشوند، تحمل کنند.» (شولتز، 1990؛ ترجمه سیدمحمدی، 1388).
باورهای خودکارآمدی پایه و اساس فعالیت انسان است. افرادی که خودکارآمدی بالایی دارند، انتظارشان در نتیجه گیری موفق نیز بالاست. در مقابل افرادی که به تواناییهای خود تردید دارند، شانس خود را در موفقیت کاهش میدهند. افراد دارای کارآمدی بالا، معتقدند که میتوانند به صورت مؤثر با رویدادها و شرایطی که روبرو میشوند برخورد نمایند. از آنجایی که آنها در غلبه بر مشکلات، انتظار موفقیت دارند، در انجام تکالیف استقامت نموده و اغلب در سطوح بالاتری عمل می کنند. این افراد در مقایسه با اشخاصی که خودکارآمدی ضعیفی دارند به تواناییهای خود اطمینان بیشتری داشته و تردید کمی نسبت به خود دارند. آنها مشکلات را چالش میبینند نه تهدید و فعالانه در جستجوی موقعیتهای جدید هستند (لیاو[35]، 2009).
تقویت و توجه به ویژگی خودکارآمدی در عملکرد معلمان ، مستلزم شناسایی عوامل پیشایندی یا تعیینکننده آن میباشد. یکی از عوامل مهمی که بر، برداشت فرد نسبت به توانایی خود اثر میگذارد، چگونگی شخصیت و سنخ های شخصیتی او می باشد. (شولتز، 1990؛ ترجمه سیدمحمدی، 1388).
1-1 خودکارآمدی و مراحل رشد
1-2 ارزیابی خودکارآمدی در سنین مختلف
نخستین تجربههای سازنده خودکارآمدی در والدین متمرکز است. این تمرکز با افزایش سن کودک و گسترش یافتن جهان او تحت تأثیر خواهران، برادران و همسالان قرار میگیرد. مدارس از طریق تأثیر گذاشتن بر رشد قابلیت های شناختی و مهارت های حل مسئله، که هر دو برای شرکت مؤثر در همه جنبه های زندگی لازماند، در خودکارآمدی تأثیر میگذارند. مدارس میتوانند خودکارآمدی دانش آموزان ضعیف و دارای پیشرفت اندک را با بهره گرفتن از گروهبندی بر حسب استعداد نابود کنند. این عمل، اعتماد بهنفس کسانی را که در گروه های ضعیف قرار داده شده اند، پایین میآورند. خودکارآمدی در دوران نوجوانی به اعتمادهای اولیه نسبت به تواناییهای شخصی بستگی دارد در دوره جوانی خودکارآمدی تأثیر زیادی بر سازگاری در زندگی زناشویی، پدر و مادر شدن و تسلط و چیرگی بر شغل میگذارد. در دوره میانسالی با توجه به اینکه افراد دائماً تواناییها، مهارت ها و هدفهایشان را ارزیابی می کنند، همواره با منابع تازهای از فشار روانی روبهرو میشوند. ارزیابی خودکارآمدی در سنین پیری دشوار است، تنزل تواناییهای جسمی و ذهنی، بازنشسته شدن از کار فعال و کنارهگیری از زندگی، افق جدیدی از خودارزیابی را ایجاد میگند. کاهش خودکارآمدی ناشی از این ارزیابیها بر کارکردهای جسمی و ذهنی، مانند فعالیتهای جنسی، بدنی و فکری، تأثیر منفی دارد. به طور خلاصه، احساس خودکارآمدی پایین باعث کاهش کارکرد شناختی و رفتاری فرد و از دست رفتن تدریجی علایق و مهارت های او می شود. الیس[36] باورهای نامعقول را سبب بروز هیجانات منفی نامناسبی مثل کمرویی افراطی، احساس گناه، تحمل کم ناکامی، احساس بیعرضه بودن، کمال گرایی افراطی، عصبانیت، آزردگی شدید از اطرافیان و خودکارآمدی پایین میداند و برای مقابله با آن با بهره گرفتن از فنون درمان عقلانی-هیجانی (A-B-C)[37] توصیه به کشف باورهای نامعقول می کند که با کنار گذاشتن آنها میتوان با مشکلات مقابله کرد، خودکارآمدی خود را افزایش داد و زندگی شادمانهای بهدست آورد.(ترجمهی فیروزبخت، 1387). در یک بررسی آزمودنیهایی از هر دو جنس برای رقابت در یک مهارت حرکتی شرکت داشتند. باورهای خودکارآمدی آنها در یک گروه با گفتن این که «با فردی رقابت می کنند که از ناحیه زانو آسیب دیده است » (خودکارآمدی بالا) و در گروه دیگر، با بیان اینکه «آنها با یک ورزشکار حرفهای روبهرو هستند»(خودکارآمدی پایین) دستکاری شد. در نهایت عملکرد گروه اول با گروه دوم به وضوح متفاوت بود. (پروین و جان،2001; ترجمه جوادی و کدیور، 1384).
[سه شنبه 1400-05-05] [ 01:40:00 ق.ظ ]
|