در فصل نخست ابتدا به طرح مسأله پرداخته و در باب اهمیت و ضرورت تحقیق سخن به میان آورده شده است. هم­چنین پرسش تحقیق نیز در این فصل بیان شده است. در فصل دوم مکتب فلسفی پدیدارشناسی، رویکرد کنش متقابل نمادین و مبانی نظری راهبرد روشی گروندد تئوری شرح داده شده است. در فصل سوم راهبرد روشی به­کار گرفته شده در پژوهش حاضر و پیوند آن با پدیدارشناسی و موضوع مورد مطالعه به تفصیل بیان شده است. هم­چنین روش نمونه گیری و جمع­آوری داده ­ها نیز در این فصل شرح داده شده­است. فصل چهارم به کدگذاری مصاحبه­ها پرداخته و تحلیل داده ­ها را دربرمی­گیرد. فصل پایانی پژوهش نیز به جمع­بندی و نتیجه ­گیری اختصاص یافته است.

در این فصل ابتدا به طرح مسأله پرداخته و پرسش تحقیق مطرح شده است. هم­چنین در باب اهمیت و ضرورت تحقیق نیز بحث شده و مروری بر پیشینه­ی تحقیقات صورت­گرفته، انجام شده است.

1-1 طرح مسأله

یکی دیگر از دلایل انتخاب آموزش، توجه ویژه­­ی دانشمندان و پژوهشگران و مسئولین نظام فرهنگی به این امر است. در اوایل هزاره­ی جدید، با فراگیری و عمومیت یافتن انتقاد از کیفیت برنامه­ های آموزشی و درسی و عملکرد نظام­های دانشگاهی در سراسر جهان، بیش از 190 کشور عضو یونسکو در میثاق جهانی داکار، متعهد شدند تا طی یک برنامه بلندمدت، «آموزش با کیفیت برای همه» را در سطوح مختلف آموزشی در دستور کار خود قرار دهند(مصفا، 1385: هفت). از آنجا که در ایران، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری متولی اصلی ساماندهی امور دانشگاهی است، آسیب­شناسی علوم مختلف نیز بایستی از جمله کارهای بنیادین این سازمان باشد. درواقع با همین مطالعات آسیب­شناسانه است که می­توان به نقاط قوت و ضعف دانشِ برساخته­شده پی برد و با شناخت­های حاصله، نقاط قوت را حفظ و در جهت رفع موانع گام برداشت. این پژوهش نیز قصد دارد تا با نگاهی به واقعیت وضعیت جامعه ­شناسی، ابعاد مختلف آن را شناخته و با تاکید بر امر آموزش، توصیفی از وضعیت کنونی آن به­دست دهد تا پیش­درآمدی باشد بر ارائه­ راه­کارهایی برای خروج از معضلات و موانع توسعه­ جامعه ­شناسی.

معضلات معرفتی اشاره به علل کلان و اندیشه­محور در عرصه­ علوم اجتماعی بطور خاص و علوم انسانی به طور عام دارد و در این صف، نظریه­پردازانی قرار دارند که وضعیت کنونی جامعه ­شناسی را ناشی از زوال اندیشه خردگرا در فرایند تاریخ اندیشه در ایران(نظریه­ی انحطاط اندیشه­ی طباطبایی)، چالش و تضاد معرفت سنتی و متجدد، غلبه­ شبه پوزیتیویسم و آمپریسم(تجربه­گرایی) خام و سطحی بر جامعه ­شناسی ایران و ایدئولوژی جامعه­ در حال گذار(نظریه­ی ابراهیم توفیق)، ناتوانی هنر تطبیق و تطابق(نظریه فرهنگ رجایی) و چالش زمینه­ بومی با دانش غیر بومی و عدم شکل­ گیری تفکر مفهومی در علوم اجتماعی ایران می­دانند(توفیق،1390، مرادی، 1388، داوری اردکانی، 1391و کچوییان، 1390). در این مجال، به توضیح مختصر برخی از این نظریات اشاره کرده تا یادآور شویم که پژوهش حاضر با در نظرگرفتن تمامی موانع معرفتی، برای توصیف هرچه بهتر وضعیت جامعه ­شناسی ایران، راه سومی در پیش گرفته است.

سید جواد طباطبایی در سه کتاب درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه­ی سیاسی در ایران(1367) و زوال اندیشه­ی سیاسی در ایران(1373) و دیباچه­ای بر نظریه انحطاط ایران(1380) به بررسی امکان تاسیس و تدوین اندیشه در ایران به طور عام می ­پردازد. او به اجمال به این نتیجه می­رسد که با سپری شدن عصر زرین فرهنگ ایران، «بقای اندیشه­ی عقلانی به باد فنا رفت و دوره­ای در تاریخ اندیشه و عمل ایرانی آغاز شد که از آن به دوره­ بن­بستِ در عمل و امتناع در اندیشه» یاد می­ شود. به باور طباطبایی، «در شرایط امتناع، خروج از وضعیت بحران و بن­بست، جز از مجرای تغییر موضعی اساسی در دیدگاه امکان­ پذیر نمی­ تواند باشد»(طباطبایی: 1374: 7). در ابن­خلدون و علوم اجتماعی(1374) وی مشخصا به بحث امتناع علوم اجتماعی می ­پردازد. طباطبایی با طرح مفاهیم بحران تجدد در ایران و شکست آن و روش فلسفی طرح این مساله، اشاره می­ کند که ما «امروزه حتا توان طرح پرسش­های خود را نیز از دست داده­ایم» و این «به سبب وضعیتی است که به دنبال شرایط امتناع ایجاد شده است»(طباطبایی، 1374: 17).

ابراهیم توفیق نیز در مقالات متعددی، با اشاره به محدودیت‌های موجود در تدریس و پژوهش در زمینه‌هایی که امکان زیر سوال بردن بنیاد و ایدئولوژی نظام آکادمیک موجود در آنها وجود دارد، معتقد است که ساختار علم در ایران، در نوع خود، از این ویژگی برخوردار است که اجازه‌ تولید علم را نمی‌دهد و به همین دلیل است که ما در

مقالات و پایان نامه ارشد

 ایران، در وضعیت امتناع علوم انسانی قرار گرفته‌ایم. به باور وی، یکی از علل این وضعیت، غلبه بی­چون و چرای مطالعات اجتماعی امپریستی و شبه پوزیتویستی است(ن.ک به توفیق،1387).

در سوی دیگر کسانی هستند که معضلات جامعه ­شناسیِ ایران را «غیرمعرفتی»(عینی و سازمانی) تعریف کرده ­اند. از نظر این افراد جامعه ­شناسی دچار مشکلاتی است و این مشکلات و معضلات، مرتبط با مسائل عینی و سازمانی جامعه ­شناسی است؛ مسائلی از قبیل کمبود انباشت علمی و جوان بودن این رشته، کمبود امکانات آموزشی و پژوهشی، شیوه­ ناصحیح تدریس، فقدان روش علمی(ن. ک به طالب، 1375)، عدم استقلال دانشگاه، سیاست­زدگی علوم اجتماعی، دوری گزیدن از تحقیقات کیفی و افت تحقیقات جامعه­شناختی(ن. ک به تنهایی،ص46 به نقل از فاضلی،1380)، تقلیل­گرایی روش­شناختی(عبداللهی، 1375)، گسست نظریه و تجربه(چلبی، 1385)، گزینش غیرپروبلماتیک موضوعات تحقیق و شیوه­ نامتناسب سازمان­دهی تحقیقات اجتماعی(عبدی، 1372)،  ضعف مدیریت علمی، عدم تخصص و تسلط اساتید(هم­چنین ن.ک به ذاکر صالحی، 1384، رفیع پور،1381، آزادارمکی،1385، آزادارمکی،1378و 1387، نیک­گهر، 1385، سراج­زاده، 1385، قانعی­راد، 1385و 1388 و توسلی، 1385). لذا راهِ برون­رفت از معضلات کنونی، حل مسائلی از این دست می­باشد.

یکی دیگر از دلایلی که در این پژوهش از رویکرد پدیدارشناسی استفاده شد، این است که با پدیدارشناسی، علوم انسانی می­توانند روش مناسبی برای توصیف خود داشته باشند و پدیدارشناسی هم به این نکته اعتراف می­ کند که صرفا کاری توصیفی است و نه پاسخی کلی به تمامی پرسش­ها(زهاوی، 107: 1392).

فتحی(1384)، در مقاله­ خود اشاره می­ کند که پاسخ مثبت به گزاره­های زیر به محقق نشان می­دهد که آیا روش پدیدارشناختی برای کار او مناسب است یا خیر.

  1. نیاز به روشن­سازی بیشتر یک پدیده­ خاص؛ شواهد این مساله حکایت از آن دارد که مطالب تولیدشده­ی اندکی درباره موضوع مورد نظر وجود دارد و آنچه هست، به توصیف و توضیح عمیق­تری نیاز دارد.
  2. در دسترس بودن منابع اطلاعاتی و نمونه­های مناسب

روش پژوهش پدیدارشناختی چیزی را توصیف می­ کند که در آگاهی ما ظاهر می­ شود؛ یعنی توصیفی که از طریق معنابخشی ارادی پدیدارها در آگاهی ما بدست می­آید؛ نه بر اساس ذهنیت صرف عقل­گرایی[1] و نه بر اساس محسوسات علوم تجربی. در توصیف پدیدارشناختی، نه بر عینیت محسوس پدیده و نه بر ذهنیت صرف محقق اتکا می­ شود؛ بلکه مبتنی است بر آگاهی دریافت شده از طریق تجربه­ زیسته­ی سوژه­ها، آنگونه که ابژه­ی مورد پژوهش بر آن­ها ظاهر می­ شود. این تجارب زیسته و تجربه­های مصاحبه­شوندگان، از راه زبان صورت می­گیرد که خود دستگاهی از نشانه­هاست که در بنیان خود استوار است(احمدی، 73: 1387). حال ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا این تجارب از اعتبار علمی برخوردارند یا خیر؟ پاسخ هوسرل این است که معرفتِ علمی از تجربه و «زندگی روزمرّه» ریشه می­گیرد، اگرچه امروزه از آن جدا شده است، اما وظیفه پدیدارشناسی آن است که میان معرفتِ علمی و ریشه آن، که همان تجربیات زندگی روزمره انسان است، پیوند دوباره بر قرار کند. از این رو پدیدارشناسی هوسرل نسبت میان علم و خرد را مطرح می­ کند(احمدی، 55: 1387). برای توصیف تجربه­ای مشخص پدیدارشناسی ناگزیر است به نسبت میان علم و خرد توجه نشان دهد. تجربه­ رها از هر تعین علمی، موضوع اصلی است. اگرچه منش نیت­مند این تجربه از راه علم شناخته نخواهد شد، اما حتا نخستین قاعده­بندی­های شناختی و ادراکی آن، فهم علم را دگرگون خواهد کرد(همان، 55). شوتس نیز زیست­جهان را دنیای ساده­ی تجربه­های پیشاعلمی می­داند. وی معتقد است که علم تنها یک دستاورد فرهنگی خاص است که ریشه در زیست­جهان دارد(احمدی، 73: 1387).

با اتخاذ رویکرد پدیدارشناسی و راهبرد روشی گروندد تئوری پژوهش حاضر درصدد است تا با بررسی وضعیت آموزش جامعه­­شناسی در ایران به پرسش زیر پاسخ دهد:

«وضعیت آموزشِ جامعه ­شناسی در ایران چگونه است؟»

هم­چنین اهدافی را به قرار زیر دنبال می­ کند:

  1. هدف اصلی: ارزیابی وضعیت آموزش جامعه ­شناسی در ایران
  2. اهداف فرعی:

    1. توصیف تجربه زیسته دانشجویان و اساتید از آموزش جامعه ­شناسی
    2. توصیف شرایط بسترمند پیدایش وضعیت کنونی جامعه ­شناسی
    3. توصیف و بیان شرایط مداخله­گر در پیدایش وضعیت کنونی جامعه ­شناسی
    4. توصیف پیامدهای آموزش کنونی جامعه ­شناسی
  3. اهداف جزئی:
  • هدف بنیادی: بسط مباحث نظری-تجربی در اجتماع علمی جامعه ­شناسی ایران
  • هدف کاربردی: کاربست یافته­ های پژوهش مذکور به منظور اصلاح ساختار آموزش جامعه ­شناسی

در ادامه، با شرح اهمیت و ضرورت تحقیقِ پیشِ­رو، چرایی طرح مسأله بدین شکل و تمایز کار حاضر با پژوهش­های انجام­گرفته، روشن­تر خواهد شد.

[1] Rationalism

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت