هنجاریابی پرسشنامه سنجش روابط متقابل |
یک نوازش عبارتست از هر فعالیتی در جهت بازشناسی یا نمایش مرحله ای از انگیزه ها میباشد. نوازشهای روانی «كلامی و غیركلامی[4]» برای احساس ارزش مهم و ضروری است. نوازشها دارای حالات مختلفی از جمله: كلامی و غیركلامی، شرطی و غیرشرطی، محبت، گرمی یا قدردانی كلامی با همراه با نگاه، لبخند، تماس و یا حتی حالتهای صورت هستند كه همگی برای سلامت روان مفید میباشد. (كوری، 2013)
با توجه بر این موضوع كه اساساً همه علوم از مفاهیم یا سازه هایی نظری و ارتباط بین این مفاهیم تشكیل میشوند ولی تا هنگامیكه مفاهیم نظری قابل اندازه گیری و كمی شدن نباشند، یافتن قوانین و روابط علمی به منظور پیش بینی پدیده ها ممكن نیست. (آناستازی، 1386) چون موضوع مطالعه در علوم تربیتی و رفتاری انسان است، اندازه گیری و بدنبال آن تصمیم گیری در این حیطه فوقالعاده حساس است. و این امر نیز بدیهی است كه چیزی تا مورد اندازه گیری قرار نگیرد نمی تواند بطور علمی مورد مطالعه قرار گیرد. (ثرنداك، 1369) روش اندازه گیری، پایه و اساس مطالعات علمی است و وسایل مورد نیاز را برای آزمون فرضیه های علمی میسازد و به همین دلیل است كه توجه به كاربردهای پژوهشی روشهای اندازه گیری به ویژه در علوم رفتاری روزافزون است. (هومن، 1368)
بنابراین ما در این پژوهش بر آنیم تا مقیاس سنجش روابط متقابل هیر را جهت اندازه گیری روابط متقابل ترجمه نماییم و روایی، اعتبار و هنجاریابی آزمون مذكور را تهیه نماییم.
بیان مسئله
- «کودک[7]» هر شخصی روزگاری از امروزش جوانتر بوده است، پس در مغز خود آثار ثبت شدهای از سالهای اولیه زندگیاش دارد كه این آثار در شرایط و موقعیتهای معین فعال می شود «كاركرد روانی قدیمی[8]». به زبان ساده «هركس در درون خود پسر بچه یا دختر بچه كوچكی دارد.» (برن، 1966) «كودك» درون همان بخش از وجود ماست که دوست دارد کودکی کند؛ درست مثل یک بچه سرزنده و با هیجان باشد. خلاقیت، شور و شوق، احساسات تند و تیز، قهر و آشتی، ترس، وحشت، عشق و تنفر همه و همه از کـودک درون ما نشـأت میگیرد. او برای توضیح بیشتر دو نوع کودک درون را تعریف می کند یکی کودکسازگار و کودک طبیعی.، کودک سازگار همان بخش از شخصیت ماست که قوانین و باید و نبایدهای جامعه را میپذیرد و مثل یک بچه خوب هرچه والدنیش میگویند گوش می کند اما برعکس این کودک ناسازگار است که مرتب بچگی می کند و البته در مواردی برای ما دردسر ایجاد می کند اما همین کودک ناسازگار است که منجر به شور زندگی
- و خـلاقیت و ابتـکار می شود. وگرنه از کودک سازگار کاری جز بله قربان گویی بر نمیآید. به همین دلیل اریک برن اغلب بیمارانش را تشویق میکرد به کودک ناسازگار خود بیشتر بها بدهند و نگران بچگیهای او نباشند. (استوارت و جونز، 1382) در وجود «كودك» درك و خلاقیت و سائقهای فیالبداهه و لذت نهفته است. (برن، 1982)
- «بالغ[9]» هر فرد «اعم از بچهها، بیماران عقبافتادهی ذهنی یا اشخاص كه به اسكیزوفرنی مبتلا هستند» می تواند اطلاعات ذهنیاش را در مغزش مرتب كند، به شرط آنكه «حالت من[10]» مناسب او به كار بیفتد «كاركرد روانی جدید[11]». به زبان ساده «هركس یک «بالغ» در درونش دارد.» (برن، 1966) «بالغ» بخش عاقل شخصیت ماست؛ بخشی که تصمیمهای منطقی میگیرد، اطلاعات را پردازش میکند، با دیگران رابطه محترمانه برقرار میکند و کلاً واقع گراست.
- «والد[12]» هر فرد پدر و مادری «یا جانشین آنها را» داشته است و در درون خـود دارای مجموعه ای از «حالات من» آن پدر و مادر «همانطور كه آنها را میدید»، و این «حالات من» پدری و یا مادری ممكن است در شرایط معینی فعال شود «كاركرد روانی برونی[13]». به زبان ساده «هر كسی پدر و مادرش را در درون خود دارد.» (برن، 1966) «والد» درون که منفورترین بخش شخصیت ما را از نظر اریک برن تشکیل میدهد همان باید و نبایدهای بدون منطق و دلیل ماست. همان دستورالعملهای بیچون و چرایی که سالهاست برای خود ساختهایم و حتی اطرافیانمان را هم با آن اسیر کردهایم. اما اریک برن والد را نیز دو نوع میداند اولی والدی سخت گیر و آزار دهنده و دومی والدی نوازشگر و تایید کننده و اعتقاد دارد والد بد و مایوس کننده والد نوع اول است و بهتر است به نوع دوم تغییر کند. (استوارت و جونز، 1382)
با توجه به توضیحات بالا نمودار شماره 1 را كه نمودار ساخت نام دارد ارائه میگردد این طرح نمایانگر شخصیت كامل هر فرد، و شامل حالات من، «والد»، «بالغ» و «كودك» میباشد. این سه حالت كاملاً از یكدیگر مجزا نگه داشته شده اند، زیرا با یكدیگر بیاندازه متفاوت و در اكثر مواقع متناقض هستند.
[سه شنبه 1400-05-05] [ 09:58:00 ب.ظ ]
|