کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آبان 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    



 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



  فیدهای XML
 



یکی از مهمترین چالش هایی که هر جامعه همیشه با آن روبرو است واقعیتی به نام طلاق است. پدیده ای که در جوامع امروزی با سرعت زیادی در حال افزایش است و آثار و پیامدهای عمیق اقتصادی، اجتماعی، روانشناختی و قانونی برای مردان و زنان مطلقه و فرزندانشان دارد. پدیده طلاق یک آسیب اجتماعی مهم در جوامع مختلف به شمار می آید و به دنبال این پدیده، فشارهای روانی زیادی بر افراد بعد از جدایی از همسر وارد می گردد. مشکلات بعد از طلاق بسته به شرایط اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی و حتی جنسیت متفاوت است. که در این میان مسائل زنان مطلقه متنوع تر از مردان است. بدون شک زنان مطلقه که با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی گوناگونی مواجهه هستند،با مصائب بیشتری روبرو هستند و باعث وارد شدن فشار روانی به این افراد می شود. طلاق پدیده ای است که به لحاظ ایجاد مشکلات اجتماعی فراوان، تفکرات سوء حاکم بر جامعه و برچسب اجتماعی، از جنبه های گوناگون سلامت روان زنان را متاثر می نماید و منجر به بروز مشکلاتی در کیفیت زندگی آن ها در فرایند زندگی می شود (بریور[1]، 2010).

 بخش مهمی از آسیب­های زوجینی که طلاق می گیرند به کودک بر می گردد. پژوهشگران معتقدند کودکان دارای والدین مطلقه در مقایسه با سایر کودکان در مقیاس های سلامت روانی کمتری کسب می­کنند. این کودکان مشکلات عاطفی، رفتاری، و تحصیلی بیشتری دارند. عزت نفس پایین تر و مشکلات اجتماعی فروان تری را گزارش می­کنند و به طور کلی ناسازگاری روانشناختی در آنها مشهودتر است (کلی[2]، 2000)

یکی از مشکلاتی که فرزندان خانواده های دارای والدین از هم جدا شده با آن درگیر هستند، سازگاری روانشناختی یا سلامت روان است. که شیوع آن در کودکان و نوجوانان خانواده های متقاضی طلاق، بیش از سه برابر این جمعیت در خانواده های غیر متقاضی است. پاسخ فوری اکثریت کودکان در هر سنی در خصوص خبر جدایی والدین، اضطراب و پریشانی است، به طوری که برخی از آنها هیجانی شده یا رفتار واپس گرایی نشان می دهند. طلاق والدین بر ویژگیهایی چون اضطراب، گوشه نشینی،‌ پرخاشگری، بهانه جویی، انتقام جویی، بی رحمی، غمگین بودن، زود رنجی، نزاع و درگیری، بدخوابی، بی اشتهایی،‌ بیزاری از زندگی،‌ شک و دودلی و احساس بیماری در کودکان اثر فزاینده دارد. اغلب بررسیها نشان می دهد که فرزندان طلاق به مشکلات جسمی، عاطفی، تحصیلی (افت تحصیلی، فرار از مدرسه، ترک تحصیل) دچار می شوند و این مشکلات در رشد شخصیت و سازگاری آنان اثرات نامطلوبی بجا گذاشته و احتمال ابتلای آنان را به اختلالات روانی افزایش می دهد (یحیی زاده و حامد، 1394).

از نظر والرستین، طلاق زنجیره ای از حوادث بهم پیوسته است که برای همیشه زندگی قربانیان خود را دگرگون می کند. طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای کودکان دشوار می کند، بلکه روابط گذشته آنها را با والدینشان مخدوش می کند (کلی، 2000).

 

1-2 بیان مسئله

در طول قرن بیستم وضعیت انسان از نظر شیوه های زندگی، روابط اجتماعی و مسائل بهداشتی و پزشکی بیش از تمام تاریخ دستخوش دگرگونی شده است. تلاش شتابزده برای صنعتی شدن و گسترش سریع شهر نشینی و زندگی ماشینی که لازمۀ آن قبول شیوه های نوین برای زندگی است، اثر معکوس بر سلامت انسان گذاشته و مسائل بهداشتی تازه­ای را به بار آورده است. اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نابسامان جهان و بار مشکلات اجتماعی و محیطی و روانی، واکنشهای بیمارگونۀ بسیاری در افراد و جوامع به وجود آورده که خود سبب وخیم شدن اوضاع و نامساعد شدن شرایط محیط زیست شده است. گذشته نشان داده است که بسیاری از بیماریهای شایع غیر واگیر و بیماری های روانی در کشورهای پیشرفته ودر حال توسعه زاییدۀ عواملی هستند که خود انسان آنها را به وجود آورده و گرفتار آن شده است. بنا براین قابل پیشگیری است (نریمانی، زاهد و گل پور، 1391).

سلامت روان یکی از موضوعات و مباحث بسیار مهمی است که توجه به آن الزامی است. امروزه در مورد عوامل موثر بر سلامت روان، شامل عوامل جمعیت شناختی مانند سن، جنسیت، قومیت، عوامل روانی اجتماعی و محیطی مانند شرایط زندگی، تحصیلات، درآمد، کار، دستیابی به منابع اجتماعی، حمایت اجتماعی  و شایستگی های فردی، عوامل زیستی و نیز اثر بخشی انواع مداخلات بر سلامت روان در نظر گرفته می­شود (شیرازی و غلامرضایی، 1395).

بدون تردیـد یکی از زمینه هایـی که اخیراً در آسیب شناسی روانی مورد توجه محققان قرار گرفته و تحقیقات مبسوطی را به خود جذب نموده، پرخاشـگری است. پرخاشگری عبارت است از حالت منفی ذهنـی همراه با نقص ها و انحرافات شناختی و رفتارهای ناسازگارانه و همچنین به رفتار آشـکارا اعم از فیزیـکی و کلامی اطلاق می شود که منجر بـه آسیب به شخص، شـیء و یـا سیستم دیـگری می شود و از سه مؤلفه تشکیل شده است: احساس پرخاشگرانه؛ حالت هیجانی که زیربنای پرخاشگری و خصومت است و «خشم» نامیده می شود. افـکار پرخاشگرانه؛ نـگرش پرخاشگرانه فراگیری است که فـرد را بـه سوی رفتارهای پرخاشـگرانه سوق می دهد و «خصومت» نامیده می شود. رفتار پرخاشگرانه؛ عبارت است از رفتار قابل مشاهده که با قصد آسیب رساندن انجام می شود (سینگ، لانسیونی، سینگ جوی، وینتون، ساباوی و واهلر[3]،2007). اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست می‌دهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است (سوویسلو و اورت[4]، 2013). وقوع مجدد موقعیت‌هایی که قبلاً استرس زا بوده‌اند یا طی آن‌ها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد می‌شود  (زادباقر، بیرشک و زاده محمدی، 1394). همه انسان‌ها در زندگی خود دچار اضطراب می‌شوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکل‌ساز است. اضطراب به معنای واکنش فرد در مقابل یک موقعیت تهدیدآمیز، یعنی موقعیتی که در آن فرد توانایی مهار محرکات بیرونی یا درونی را ندارد، است. اضطراب یک حالت احساسی- هیجانی است که از خصوصیات برجسته آن، ایجاد حالت بی قراری و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و شرایط مکان تناسب ندارد  (غیور، سپهری، مشهدی و غفایی، 1394). اگر اضطراب عکس العمل نسبت به شرایط زمان و مکان باشد نه تنها بیماری نبوده، بلکه ممکن است سازنده باشد؛ مانند دلهره امتحان و یا اضطراب در رسیدن به فرودگاه و … .تحقیقات و بررسی‌ها نشان می‌دهند که اضطراب در خانم‌ها، طبقات کم‌ درآمد و افراد میانسال و سالخورده بیشتر دیده می‌شود (محسنی و آهویی، 1395). اضطراب هنگامی در فرد بروز می‌کند که شرایط استرس‌زا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا به‌طور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحله مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماری‌های جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیب‌پذیر می‌شود (نیدام، مزوک، باریس، لین، بلکبرن و اپل[5]، 2015).

یکی از مهم‌ترین مسائل بشری، که از دیرباز مورد توجه ادیان، مکاتب و اخیراً اندیشمندان روان‌شناسی بوده، شناخت «خود»، و آگاهی از مفهوم‌ و ساختار آن است. این موضوع، به دلیل اهمیت آن در جنبه‌های مختلف روان‌شناسی، به‌ویژه در حوزه آسیب‌شناسی که مشکلات رفتاری و اختلالات روان‌شناختی را به «خود» به منزله هسته مرکزی شخصیت نسبت می‌دهد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در سال های اخیر درمانگران به استفاده از رویکرد­های نوین روانشناختی برای افزایش سازگاری و سلامتی روان در افراد تمایل زیادی نشان داده اند. یکی از رویکرد­های موثر در زمینه کاهش سلامت روان، برنامه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی است (شریفی درآمدی، 1393).

مسئله­ای که این پژوهش به دنبال آن است این است که: آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی و پرخاشگری  و اضطراب کودکان خانواده های مطلقه

 

 تاثیر دارد؟

 

1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

   می توان اذعان داشت که خانواده های مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قرار دارند و به موازات آن، زندگی فرزندان این نوع خانوده ها به دلایل مختلف چالش برانگیز است.. شناسایی و آسیب شناسی عوامل زیر بنایی و بنیادی مشکلات روانشناختی فرزندان والدین مطلقه موجب می گردد که در حل و درمان این مشکلات راهکارهای مناسبی با توجه به عوامل بیان شود که در نهایت منجر به سلامت روان این افراد می­شود.

نسبت بزه کاری در خانواده های متلاشی شده خیلی بیشتر از خانواده های بادوام است و بی سرپرستی در فرزندان، عقده های روانی ایجاد می کند و جنبه منفی طلاق خیلی گسترده است. امروزه شاخص آمار طلاق بسیار قابل توجه است به طوری که براساس آمار سازمان ثبت احوال از هر ۵٫۵ ازدواج، یک ازدواج به طلاق می انجامد و این رقم در تهران وضعیت بدتری را نشان می دهد، به طوری که در تهران از هر 9/2 ازدواج، یک مورد به طلاق می انجامد. بر اساس آمار منتشره از سازمان ثبت احوال کشور تعداد طلاق در سال 1394 163 هزارو 765 مورد می باشد و متاسفانه آمار دقیقی از کودکان طلاق در دسترس قرار ندارد اما با توجه به نرخ سالیانه طلاق تعداد آنها کم نخواهند بود. بر این اساس، آمارها نشان دهنده نرخ بالای طلاق و به دنبال آن ازدیاد فرزندان طلاق است (یحیی زاده و حامد، 1394).

طلاق به هر دلیلی، درست یا نادرست، پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد می کند و زوج های متارکه کرده را به انزوا می کشاند. تاثیر طلاق برفرزندان بسیار پیجیده است، فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی می گردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار امدن با آن ها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواج هایی علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی قرار می گیرند. به طوری که یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیم ترین آسیب ها و معضلات خانواده های جوامع صنعتی و یا در حال گذار، مانند ایران است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است (شکر بیگی، ۱۳۸۵: ۷۵). دنیای تنهایی این کودکان بس غم انگیز و عذاب آور است و روابط اجتماعی آنها دچار اختلال می شود و همین امر، بیشتر آنها را به سوی افسردگی، پرخاشگری و کج روی های اجتماعی سوق می دهد. نمی توان روابط بین طلاق و آسیبهای روانی کودکان و نوجوانان را نادیده گرفت؛ بایست قبول کرد که طلاق و جدایی اثرات نامطلوبی بر کودکان بر جای می گذارد. بررسی کودکانی که والدین آنها از هم جدا شده اند نشان می دهد که آسیب های روحی وارد شده به این کودکان و نوجوانان بسیار شدید است.

پژوهشهای مختلف نشان می دهد در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم می خورد، همچنین مطالعات روان شناختی بر تاثیرات مختلف طلاق بر سلامت روان این افراد، مهر تایید می زند. آبراهامسون در پژوهش های خود دریافت خانواده های افراد بزه کار نسبت به خانواده های افراد غیر بزه کار در شرایط عاطفی نا مطلوبی به سر می برند که ” فشار خانواده” نامیده می شود. این فشار با خصومت، تنفر، پرخاشگری، عصبانیت، افسردگی، اضطراب و آشفتگی های عاطفی به وجود آمده و حفظ شده است، که هم در والدین و هم در فرزندان آشکار می شود. “شاو و مک کی” نیز اثر فزاینده فشار درونی و اختلاف را عامل تبیین کننده بزه کاری می دانند. لذا استدلال می شود عدم روابط گرم و عاطفی در خانواده با افزایش احتمالی گرایش فرد به بزه کاری رابطه مستقیم دارد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۶).

بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش معلوم می شود. همچنین؛ اگر ذهن آگاهی در سلامت روانی افراد تأثیرگذار است یا دست کم رابطه معناداری میان این دو متغیر مزبور برقرار است، بر سیاست گذاران فرهنگی، نهادهای پرورشی و پزشکی و …است که شهروندان و افراد انسانی را به طور کلی ترغیب و تشویق نمایند تا از قابلیت­های ذهن آگاهی  به نحو شایسته استفاده کنند و از این طریق هم ساحت فردی و روانی خویش را آبادان و هم حیات اجتماعی را قابل تحمل و پرنشاط گردانند و به عبارت دیگر پژوهش های صورت گرفته در زمینه آموزش ذهن آگاهی می تواند بر مشکلات اثرگذار باشد، لذا پژوهش در این زمینه ضروری و مهم تلقی می شود.

 

1-4 اهداف پژوهش

1-4-1 اهداف کلی

هدف کلی این تحقیق تعیین میزان اثربخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی، پرخاشگری و اضطراب کودکان (11 - 6) سال خانواده های طلاق می باشد.

1-4-2 اهداف جزئی

۱- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی

۲- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری

3- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب

 

1-5 فرضیه های پژوهش

1-  شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

2- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

3- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

 

[1] Brewer

[2] kelly

[3] Singh, Lancioni, Singh Joy, Winton, Sabaawi & Wahler

[4] Sowislo & Orth

[5] Needham, Mezuk, Bareis, Lin, Blackburn, & Epel

[6] Mindfullness

[7].kbat

[8].bayer

[9]William

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-05-04] [ 05:43:00 ب.ظ ]




یکی از مهمترین چالش هایی که هر جامعه همیشه با آن روبرو است واقعیتی به نام طلاق است. پدیده ای که در جوامع امروزی با سرعت زیادی در حال افزایش است و آثار و پیامدهای عمیق اقتصادی، اجتماعی، روانشناختی و قانونی برای مردان و زنان مطلقه و فرزندانشان دارد. پدیده طلاق یک آسیب اجتماعی مهم در جوامع مختلف به شمار می آید و به دنبال این پدیده، فشارهای روانی زیادی بر افراد بعد از جدایی از همسر وارد می گردد. مشکلات بعد از طلاق بسته به شرایط اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی و حتی جنسیت متفاوت است. که در این میان مسائل زنان مطلقه متنوع تر از مردان است. بدون شک زنان مطلقه که با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی گوناگونی مواجهه هستند،با مصائب بیشتری روبرو هستند و باعث وارد شدن فشار روانی به این افراد می شود. طلاق پدیده ای است که به لحاظ ایجاد مشکلات اجتماعی فراوان، تفکرات سوء حاکم بر جامعه و برچسب اجتماعی، از جنبه های گوناگون سلامت روان زنان را متاثر می نماید و منجر به بروز مشکلاتی در کیفیت زندگی آن ها در فرایند زندگی می شود (بریور[1]، 2010).

 بخش مهمی از آسیب­های زوجینی که طلاق می گیرند به کودک بر می گردد. پژوهشگران معتقدند کودکان دارای والدین مطلقه در مقایسه با سایر کودکان در مقیاس های سلامت روانی کمتری کسب می­کنند. این کودکان مشکلات عاطفی، رفتاری، و تحصیلی بیشتری دارند. عزت نفس پایین تر و مشکلات اجتماعی فروان تری را گزارش می­کنند و به طور کلی ناسازگاری روانشناختی در آنها مشهودتر است (کلی[2]، 2000)

یکی از مشکلاتی که فرزندان خانواده های دارای والدین از هم جدا شده با آن درگیر هستند، سازگاری روانشناختی یا سلامت روان است. که شیوع آن در کودکان و نوجوانان خانواده های متقاضی طلاق، بیش از سه برابر این جمعیت در خانواده های غیر متقاضی است. پاسخ فوری اکثریت کودکان در هر سنی در خصوص خبر جدایی والدین، اضطراب و پریشانی است، به طوری که برخی از آنها هیجانی شده یا رفتار واپس گرایی نشان می دهند. طلاق والدین بر ویژگیهایی چون اضطراب، گوشه نشینی،‌ پرخاشگری، بهانه جویی، انتقام جویی، بی رحمی، غمگین بودن، زود رنجی، نزاع و درگیری، بدخوابی، بی اشتهایی،‌ بیزاری از زندگی،‌ شک و دودلی و احساس بیماری در کودکان اثر فزاینده دارد. اغلب بررسیها نشان می دهد که فرزندان طلاق به مشکلات جسمی، عاطفی، تحصیلی (افت تحصیلی، فرار از مدرسه، ترک تحصیل) دچار می شوند و این مشکلات در رشد شخصیت و سازگاری آنان اثرات نامطلوبی بجا گذاشته و احتمال ابتلای آنان را به اختلالات روانی افزایش می دهد (یحیی زاده و حامد، 1394).

از نظر والرستین، طلاق زنجیره ای از حوادث بهم پیوسته است که برای همیشه زندگی قربانیان خود را دگرگون می کند. طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای کودکان دشوار می کند، بلکه روابط گذشته آنها را با والدینشان مخدوش می کند (کلی، 2000).

 

1-2 بیان مسئله

در طول قرن بیستم وضعیت انسان از نظر شیوه های زندگی، روابط اجتماعی و مسائل بهداشتی و پزشکی بیش از تمام تاریخ دستخوش دگرگونی شده است. تلاش شتابزده برای صنعتی شدن و گسترش سریع شهر نشینی و زندگی ماشینی که لازمۀ آن قبول شیوه های نوین برای زندگی است، اثر معکوس بر سلامت انسان گذاشته و مسائل بهداشتی تازه­ای را به بار آورده است. اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نابسامان جهان و بار مشکلات اجتماعی و محیطی و روانی، واکنشهای بیمارگونۀ بسیاری در افراد و جوامع به وجود آورده که خود سبب وخیم شدن اوضاع و نامساعد شدن شرایط محیط زیست شده است. گذشته نشان داده است که بسیاری از بیماریهای شایع غیر واگیر و بیماری های روانی در کشورهای پیشرفته ودر حال توسعه زاییدۀ عواملی هستند که خود انسان آنها را به وجود آورده و گرفتار آن شده است. بنا براین قابل پیشگیری است (نریمانی، زاهد و گل پور، 1391).

سلامت روان یکی از موضوعات و مباحث بسیار مهمی است که توجه به آن الزامی است. امروزه در مورد عوامل موثر بر سلامت روان، شامل عوامل جمعیت شناختی مانند سن، جنسیت، قومیت، عوامل روانی اجتماعی و محیطی مانند شرایط زندگی، تحصیلات، درآمد، کار، دستیابی به منابع اجتماعی، حمایت اجتماعی  و شایستگی های فردی، عوامل زیستی و نیز اثر بخشی انواع مداخلات بر سلامت روان در نظر گرفته می­شود (شیرازی و غلامرضایی، 1395).

بدون تردیـد یکی از زمینه هایـی که اخیراً در آسیب شناسی روانی مورد توجه محققان قرار گرفته و تحقیقات مبسوطی را به خود جذب نموده، پرخاشـگری است. پرخاشگری عبارت است از حالت منفی ذهنـی همراه با نقص ها و انحرافات شناختی و رفتارهای ناسازگارانه و همچنین به رفتار آشـکارا اعم از فیزیـکی و کلامی اطلاق می شود که منجر بـه آسیب به شخص، شـیء و یـا سیستم دیـگری می شود و از سه مؤلفه تشکیل شده است: احساس پرخاشگرانه؛ حالت هیجانی که زیربنای پرخاشگری و خصومت است و «خشم» نامیده می شود. افـکار پرخاشگرانه؛ نـگرش پرخاشگرانه فراگیری است که فـرد را بـه سوی رفتارهای پرخاشـگرانه سوق می دهد و «خصومت» نامیده می شود. رفتار پرخاشگرانه؛ عبارت است از رفتار قابل مشاهده که با قصد آسیب رساندن انجام می شود (سینگ، لانسیونی، سینگ جوی، وینتون، ساباوی و واهلر[3]،2007). اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست می‌دهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است (سوویسلو و اورت[4]، 2013). وقوع مجدد موقعیت‌هایی که قبلاً استرس زا بوده‌اند یا طی آن‌ها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد می‌شود  (زادباقر، بیرشک و زاده محمدی، 1394). همه انسان‌ها در زندگی خود دچار اضطراب می‌شوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکل‌ساز است. اضطراب به معنای واکنش فرد در مقابل یک موقعیت تهدیدآمیز، یعنی موقعیتی که در آن فرد توانایی مهار محرکات بیرونی یا درونی را ندارد، است. اضطراب یک حالت احساسی- هیجانی است که از خصوصیات برجسته آن، ایجاد حالت بی قراری و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و شرایط مکان تناسب ندارد  (غیور، سپهری، مشهدی و غفایی، 1394). اگر اضطراب عکس العمل نسبت به شرایط زمان و مکان باشد نه تنها بیماری نبوده، بلکه ممکن است سازنده باشد؛ مانند دلهره امتحان و یا اضطراب در رسیدن به فرودگاه و … .تحقیقات و بررسی‌ها نشان می‌دهند که اضطراب در خانم‌ها، طبقات کم‌ درآمد و افراد میانسال و سالخورده بیشتر دیده می‌شود (محسنی و آهویی، 1395). اضطراب هنگامی در فرد بروز می‌کند که شرایط استرس‌زا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا به‌طور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی

پایان نامه

 بدن نتواند به مرحله مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماری‌های جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیب‌پذیر می‌شود (نیدام، مزوک، باریس، لین، بلکبرن و اپل[5]، 2015).

یکی از مهم‌ترین مسائل بشری، که از دیرباز مورد توجه ادیان، مکاتب و اخیراً اندیشمندان روان‌شناسی بوده، شناخت «خود»، و آگاهی از مفهوم‌ و ساختار آن است. این موضوع، به دلیل اهمیت آن در جنبه‌های مختلف روان‌شناسی، به‌ویژه در حوزه آسیب‌شناسی که مشکلات رفتاری و اختلالات روان‌شناختی را به «خود» به منزله هسته مرکزی شخصیت نسبت می‌دهد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در سال های اخیر درمانگران به استفاده از رویکرد­های نوین روانشناختی برای افزایش سازگاری و سلامتی روان در افراد تمایل زیادی نشان داده اند. یکی از رویکرد­های موثر در زمینه کاهش سلامت روان، برنامه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی است (شریفی درآمدی، 1393).

مسئله­ای که این پژوهش به دنبال آن است این است که: آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر افزایش سلامت روان فرزندان خانواده های مطلقه اثربخش است؟ آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی و پرخاشگری  و اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد؟

 

1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

   می توان اذعان داشت که خانواده های مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قرار دارند و به موازات آن، زندگی فرزندان این نوع خانوده ها به دلایل مختلف چالش برانگیز است.. شناسایی و آسیب شناسی عوامل زیر بنایی و بنیادی مشکلات روانشناختی فرزندان والدین مطلقه موجب می گردد که در حل و درمان این مشکلات راهکارهای مناسبی با توجه به عوامل بیان شود که در نهایت منجر به سلامت روان این افراد می­شود.

نسبت بزه کاری در خانواده های متلاشی شده خیلی بیشتر از خانواده های بادوام است و بی سرپرستی در فرزندان، عقده های روانی ایجاد می کند و جنبه منفی طلاق خیلی گسترده است. امروزه شاخص آمار طلاق بسیار قابل توجه است به طوری که براساس آمار سازمان ثبت احوال از هر ۵٫۵ ازدواج، یک ازدواج به طلاق می انجامد و این رقم در تهران وضعیت بدتری را نشان می دهد، به طوری که در تهران از هر 9/2 ازدواج، یک مورد به طلاق می انجامد. بر اساس آمار منتشره از سازمان ثبت احوال کشور تعداد طلاق در سال 1394 163 هزارو 765 مورد می باشد و متاسفانه آمار دقیقی از کودکان طلاق در دسترس قرار ندارد اما با توجه به نرخ سالیانه طلاق تعداد آنها کم نخواهند بود. بر این اساس، آمارها نشان دهنده نرخ بالای طلاق و به دنبال آن ازدیاد فرزندان طلاق است (یحیی زاده و حامد، 1394).

طلاق به هر دلیلی، درست یا نادرست، پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد می کند و زوج های متارکه کرده را به انزوا می کشاند. تاثیر طلاق برفرزندان بسیار پیجیده است، فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی می گردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار امدن با آن ها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواج هایی علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی قرار می گیرند. به طوری که یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیم ترین آسیب ها و معضلات خانواده های جوامع صنعتی و یا در حال گذار، مانند ایران است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است (شکر بیگی، ۱۳۸۵: ۷۵). دنیای تنهایی این کودکان بس غم انگیز و عذاب آور است و روابط اجتماعی آنها دچار اختلال می شود و همین امر، بیشتر آنها را به سوی افسردگی، پرخاشگری و کج روی های اجتماعی سوق می دهد. نمی توان روابط بین طلاق و آسیبهای روانی کودکان و نوجوانان را نادیده گرفت؛ بایست قبول کرد که طلاق و جدایی اثرات نامطلوبی بر کودکان بر جای می گذارد. بررسی کودکانی که والدین آنها از هم جدا شده اند نشان می دهد که آسیب های روحی وارد شده به این کودکان و نوجوانان بسیار شدید است.

پژوهشهای مختلف نشان می دهد در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم می خورد، همچنین مطالعات روان شناختی بر تاثیرات مختلف طلاق بر سلامت روان این افراد، مهر تایید می زند. آبراهامسون در پژوهش های خود دریافت خانواده های افراد بزه کار نسبت به خانواده های افراد غیر بزه کار در شرایط عاطفی نا مطلوبی به سر می برند که ” فشار خانواده” نامیده می شود. این فشار با خصومت، تنفر، پرخاشگری، عصبانیت، افسردگی، اضطراب و آشفتگی های عاطفی به وجود آمده و حفظ شده است، که هم در والدین و هم در فرزندان آشکار می شود. “شاو و مک کی” نیز اثر فزاینده فشار درونی و اختلاف را عامل تبیین کننده بزه کاری می دانند. لذا استدلال می شود عدم روابط گرم و عاطفی در خانواده با افزایش احتمالی گرایش فرد به بزه کاری رابطه مستقیم دارد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۶).

بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش معلوم می شود. همچنین؛ اگر ذهن آگاهی در سلامت روانی افراد تأثیرگذار است یا دست کم رابطه معناداری میان این دو متغیر مزبور برقرار است، بر سیاست گذاران فرهنگی، نهادهای پرورشی و پزشکی و …است که شهروندان و افراد انسانی را به طور کلی ترغیب و تشویق نمایند تا از قابلیت­های ذهن آگاهی  به نحو شایسته استفاده کنند و از این طریق هم ساحت فردی و روانی خویش را آبادان و هم حیات اجتماعی را قابل تحمل و پرنشاط گردانند و به عبارت دیگر پژوهش های صورت گرفته در زمینه آموزش ذهن آگاهی می تواند بر مشکلات اثرگذار باشد ،لذا پژوهش در این زمینه ضروری و مهم تلقی می شود.

 

1-4 اهداف پژوهش

1-4-1 اهداف کلی

هدف کلی این تحقیق تعیین میزان اثربخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر سلامت روان می باشد.

1-4-2 اهداف جزئی

۱- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی

۲- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری

3- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب

 

1-5 فرضیه های پژوهش

1-  شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

2- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

3- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

 

 

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:42:00 ب.ظ ]




 

خانواده نهادی است اجتماعی،که درگذرزمان دستخوش تغییرات بیشماری گردیده ومسائل ومشکلاتی عدیده فراراه آن قرار گرفته است.امروزه جامعه ما چالش های اجتماعی عمده ای دارد.یکی از آنها، که وضعیت آن بسیاروخیم ودهشتناک است،کودکان تک سرپرست می باشد.خانواده تک والدبه معنای آن است که پدریا مادربه تنهایی نقش والدراایفا می کند.در این خانواده‌ها فرزندان تنها با یکی از والدین خودودراکثر مواردبامادر زندگی می‌کنند.این پدیده برساختارخانواده درسالهای اخیراثرگذارده وباسرعت سرسام آوری روبه افزایش بوده که حاصل،عواملی نظیرمرگ،ترک،جدایی یاطلاق می باشد.این شکل ازخانواده به لحاظ ساختار خاص اجتماعی، اقتصادى و فرهنگی،در اکثرجوامع به چشم مى خورد،ولی اطلاعات نسبتاًکمی درباره آن وجودداشته وکمتراین موضوع درک شده است.

روانشناسان معتقدندکودکانی که درخانواده های تک سرپرست رشدمی کنند،مستعد انحراف در آینده بوده ودرنتیجه فرآیند هویت یابی،دلبستگی وسلامت روانی آنان دچار اختلال می شود،چراکه راه رشد وتربیت آنها به درستی طی نشده است.خانواده محل اولیه تکوین شخصیت کودک وزمینه ساز تحول و تکامل بعدی او می باشد،ازاین حیث حضور مستمرهردو والددرخانواده ومشارکت فعالانه آنهادرقبول مسئولیت های معین و فراهم نمودن شرایط جهت رشدوپرورش کودک بسیار حایزاهمیت است. اگر حضور یکی از والدین در اثر طلاق، مرگ و…در خانواده قطع شود. آثار بسیار زیان بار و عمیقی بر ذهن و روان کودکان باقی می گذارد. چنین شرایطی، کودک را گرفتار زندگی ناخواسته ای می کند که خیلی زود،بسیاری ازآسیب های اجتماعی راتجربه خواهد کرد.این امربرعملکردتحصیلی، سازگاری اجتماعی،عزت نفس و موقعیت های شغلی واجتماعی آینده آنهااثرات منفی پایدارو دامنه داری خواهد گذاشت(حبیبی،1376).

 بنابراین انتقال ناگهانی سرپرستی ازهمسر به مادر باعث به وجود آمدن رشته ای از ناامنی هاووظایف مضاعف شامل از دست دادن درآمد،تربیت فرزندان،ایفای نقش دوگانه (پدر و مادر) برای زنان می شو د. به همین دلیل انجام تحقیقاتی درزمینه سلامت روانی فرزندان بی سرپرست وتک سرپرست ازاهمیت ویژه ای برخورداراست(شادی طلب،1384).

2-1بیان مسئله

اصطلاح هویت[1] از دهه­ی 1950رایج شده­است. هویت یک ساختار روانی- اجتماعی است که بذر شکل­گیری آن درسال­های پیش ازنوجوانی پاشیده شده ­است.اریکسون[2] ودیگرروان­شناسان معتقدند،تمایل به هویت­یابی ازنوجوانی شروع می­شود.ازمشخصه­های اصلی هویت،انتخاب ارزش­ها،باورهاوهدف­های زندگی است،شکل­گیری هویت درنوجوانی بارشدفکرواحساس،اخلاق،رشدعواطف وعزت نفس ارتباط قوی دارد.از جمله عواملی که بررشدهویت تأثیر می­گذاردشخصیت،خانواده،مدرسه و جامعه کوچک و بزرگ است.هویت با ویژگی­های شخصیت ارتباط دارد، انعطاف­پذیری،­بازبودن ذهن فردونداشتن تعصب در برخورد با ارزش­ها و باورها، هویت پخته را تشکیل می­دهد. (بخشایش و رضایی مقدم، 1390).

 اریکسون به تأثیرنیرومندگروههای همتابررشدهویت من درنوجوانی اشاره می­کندوازطرفی معتقدبودکه  عوامل اجتماعی وتاریخی،شکل­گیری هویت راتحت تاثیرقرارمی­دهند(شولتز[3]؛به نقل ازشهرآرا؛ 1383).  

انتخاب اصطلاح بحران هویت[6]برای انتقال از نوجوانی به بزرگسالی، اشاره به حساسیت این دوران دارد؛ زیرا در این دوران است که فرد یا موفق به تعریفی مناسب و قابل قبول از خود می­شود که با شرایط فردی و اجتماعی او هماهنگ است و یا اینکه دچار سردرگمی می­گردد.

بحران هویت که نوجوان را به ابهام و سردرگمی می کشاند، دارای عوارضی به شرح زیر است.

1- اختلال در احساس زمان و وقت است، دسته ای نوجوانان وقت خود را به بطالت می گذرانند و در مقابل این دسته، برخی نوجوانان نیز احساس می کنند که زمان به سرعت می گذرد و هیچ گاه وقت و زمان کافی برای انجام امورشان را نخواهند داشت.

2- احساس شدید نسبت به خویش است.دراین حالت تفکر نوجوان همیشه مشغول خصوصیات شخصی یا شغلی و نقشی است که بر عهده داردو نمی تواندافکارش راازدایرۀ تنگ خویش آزادسازدبه عبارت دیگر   نمی تواند از خود فراتر برود.

3- هویت منفی است،در این صورت نوجوان وظایف و نقشی را که به واسطه خانواده یا اجتماع برایش مناسب تشخیص داده شده وبه وی محول شده با تمسخر یا پرخاشگری و حالتی خصمانه ردمی کندو ممکن است رفتاری عجیب و غریب و نامانوس با اجتماع از خود نشان دهد.

اگرچه بیشترپژوهش ها درموردشکل گیری هویت بادانشجویان ودانش آموزان دبیرستانی انجام شده است، هم اکنون مطالعاتی دررشدهویت وجودداردکه تفاوتهای فردی مهمی رادردانش آموزان دبیرستانی آشکارساخته اند.این یافته هانشان می دهندکه دانش آموزانی که دراندازه گیری هویت نمره بالای میانگین می آورندقابل اعتمادتر،سازگارتر،خودپذیر،وازلحاظ شخصی منسجم تراز دانش آموزانی هستندکه نمرات رسش آنهاپایین ترازمتوسط است(رجب پور،1386).

یافته هادوسک وفلاهرتی(1981)خاطرنشان می سازدکه زمینه های اجتماعی تجربه های نوجوانان درتجربه روان شناختی بحران هویت نقش دارند(شهرآرا،1383).

بنابراین درمورد رابطه سلامت روانی وسبکهای هویت می توان این چنین استدلال کرد،که گم گشتگی هویت(هویت مغشوش)به حالت بلاتکلیفی درزندگی اطلاق می شود.دراین وضعیت تعهدات نسبت به هرشخصی یامجموعه ای ازباورها واصول اگروجودداشته باشد بسیارکم است.درعوض،تأکیدعمده برنسبیت وغنیمت شمردن لحظه است.فردازهیچ حوزه ای ازلذت فردی چشم پوشی نمی کند.هسته اصلی در شخصیت فردوجودندارد،نقش های اجتماعی آزموده شده وسریعاًرها می شوند،شخص بدون خود بلاتکلیف وسرگردان به نظر می رسد(شهرآرا،1383).

 دروضعیت گم گشتگی هویت،فردهیچ گونه انتخاب ثابتی درمورد تعهدات خودنداردوبه جستجو واکتشاف نیزنمی پردازد.(کروگر[7] ؛ به نقل ازشهرآرا،1383).

مشخصه اصلی نوجوانان دارای هویت زودرس،پرهیزکردن فردازاکتشاف فعال و انتخاب خودمختاراست.انگارفردازپذیرش مسؤولیتی که همراه باآزادی فردی است،وحشت دارد.اگربا موقعیتی روبه روشودکه درآن ارزش های والدین ودیگران کارایی نداشته باشد،به سختی احساس ترس می کند.این افراد میزان زیادی همخوانی،انعطاف پذیری ووابستگی به مراجع قدرت از خودنشان می دهند.آنها معمولاً تکانه ای هستندواستقلال واعتمادبه نفس کمی نشان میدهند(بروزنسکی،1989 ؛به نقل ازشهرآرا ،1383 ).

درهویت دیررس نوجوانان درحال تجربه وجستجومیان گزینه های مختلف است وهنوز به ارزش ویااعتقادخاصی تعهدپیدا نکرده اند.این دسته ازنوجوانان به طورپیوسته درحال آزمایش وتجربه ارزش ها،رفتارها وعقاید مختلف هستند ولی هنوز تعهدی به این ارزش هاورفتارها پیدانکرده اند.

درهویت موفق افراد دربرابرتغییرات ناگهانی محیط خودرانمی بازندوقدرت انعطاف آنها نشان دهنده شیوه ارتباط آنهابا جهان اطراف است.غالباً متفکرودرون نگرندودرشرایط فشارزاعملکرد شناختی منطقی ومعقول دارند.آنهامطابق بامعیارهای درونی خودکه ممکن است دربرگیرنده شکل تغییریافته ای ازخواسته های والدین باشد،قضاوت می کنندوبه عقایددیگران برای تصمیم گیری های خودوابستگی کمتری دارند.این افرادغالباًخلاق ونوآورندوازشیوه های تصمیم گیری منطقی بهره می برندوازنظر استدلال اخلاقی درسطح اخلاق قراردادی قراردارند(فیلیپس وبلوستین[8]،1990 ؛ به نقل از شهرآرا؛1383).

پژوهش اخیر به طورثابتی ارتباط روشنی بین حالات پیشرفته ترهویت ومیزان رشدبه ویژه ارتباط مثبتی باسطح رشدخود(لئووینگر[9])،عملیات صوری(پیاژه)واستدلال اخلاقی(کلبرگ)نشان داد.همچنین با سلامت روانشناختی،سازگاری سالم روان شناختی،کنارآمدن ومقابله بافشار،خودکارآمدی فردی،اضطراب پایین ومنبع کنترل راتر[10]رابطه مثبت نشان داد(واترمن[11]،1992؛ به نقل از شهرآرا،1383).

گراتوونت وکوپر[12](1985)درمطالعات خودنشان دادندهرچه سطح ارتباطات درخانواده افزایش یابد فضای مناسبی برای رشدهویت به ویژه تحریک فرددرجستجوی وتجربه مسایل مختلف فراهم می شود( همان منبع).

 واترمن(1992) درمطالعات خودنشان دادکه تفاوت بین هویت دیررس واکتساب هویت اساساً عاطفی است.افرادی که دراکتساب هویت مضطرب نیستندحال آن که افرادی که درهویت دیررس به سرمی برند اضطراب راگزارش می کنند(شهرآرا1383).

بالبی معتقداست که این گره های هیجانی متقابل که منجربه نزدیکی مادروکودک می گردندنخستین تجلیات دلبستگی محسوب می شوند.ابتدادرماه های نخست پس ازتولد،دلبستگی برای نوزادشامل تعاملهای ساده وبازشناسی ادارکی نشانه می باشد.امادرپایان سال اول زندگی،کودک به گونه ای به مادر دلبسته می شود که درموقع جدائی ازاوعلائم درماندگی واستیصال راازخودنشان می دهد.بنابراین بااین تعریف می توان به چندویژگی دلبستگی پی برد:تقرب جویی کودک به چهرهدلبستگی[20]،احساس درماندگی [21]درموقع جدایی ازچهرهدلبستگی وپناه بردن واحساس آرامش درکناراودرموقعیت های تنیدگی زااست (خانجانی ،1384 ).

بالبی درتأکیدبراهمیت ارتباط مادروکودک معتقداست آنچه که برای سلامت روانی کودک ضروری است،تجربه یک ارتباط گرم،صمیمی ومداوم یامادرجانشین دائم اوست.اومعتقداست که بسیاری ازاشکال روان آزردگی واختلال های شخصیت حاصل محرومیت کودک ازمراقب مادرانه ویاعدم ثبات رابطه کودک باچهره دلبستگی است(بالبی، 1973 ؛به نقل ازخانجانی،1384).

بالبی تاکید می‌کند که هیجان‌ها جزء اساسی دلبستگی هستند و نیز کودکان با سبک دلبستگی ایمنی دارای تجارب سرشار از ایمنی و به دور از اضطراب مختل کننده هستند و در مقابل، کودکان با سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دو سوگرا) دنیا را محیطی ناامن واسترس‌زا تصور کرده و توانایی موثر و سازنده‌ با مشکلات و موقعیت‌های تنش‌زا را ندارند.به طور کلی کودکان با سبک دلبستگی ایمن خواهان تعامل و همکاری و رفتار چسبندگی به مراقب خود بوده و در حضور او احساس راحتی می‌کنند.کودکان با سبک دلبستگی اجتنابی ازاین که به رابطه دوسویه با مراقب خویش بپردازند اجتناب کرده و رفتاری حاکی از عدم راحتی نشان می‌دهند.در نهایت کودکان با سبک دلبستگی ناایمن دو سو گرا رفتار متعارض با مراقب خویش نشان می‌دهند،که ازیک طرف خواهان گرایش به مراقب و تعامل با او بوده و از سوی دیگر خواستار گریز یا اجتناب ازاو هستند(بالبی،1950؛به نقل ازخانجانی،1384).

  مطابق د‌ید‌گاه جان بالبی،مهم‌ترین د‌لیل تد‌اوم وپیوستگی بین تجربه د‌لبستگی کود‌کی ود‌لبستگی د‌ر د‌وران نوجوانی ونوجوانان،الگوهای فعال د‌رونی[22]است.الگوهای فعال د‌رونی،مد‌ل‌هایی هستندکه ازتجربیات  کود‌ک بامراقبت کنند‌ه‌هابه وجود‌ آمد‌ه‌اندونشان د‌هند‌ه‌ی وضعیت فعلی شناختی است که افراد‌را به سوی این راه‌هاواین تجربه‌ها که منطبق بااین مد‌ل‌ها هستندهد‌ایت می‌کنند(بالبی،1973؛به نقل از خانجانی،1384 ).

درتبین رابطه بین دلبستگی وسلامت روانی می توان گفت که نوع رابطه دلبستگی فرددردوران کودکی ازعوامل مؤثردرایجادآسیب های روان شناختی دردوره های بعدی زندگی محسوب می شود.ازچشم انداز دلبستگی،اختلال های اضطرابی ناشی ازتحریفی است که درکاردکرسازگارانه اضطراب درتحول اولیه ،پدیدمی آید.درنتیجه کودکانی که تاریخچه دلبستگی ناایمن دارند به احتمال زیاد روابط غیرحمایتی برقرارکرده وبه آسانی گسسته می شود.کودکان اجتنابی،خودرا مستحق مراقبت ندانسته وسبک رفتار انزواطلبی رااتخاذنماید.هیجان های کودکان بی ثبات،به جای ترمیم روابط بیشترموجب تخریب آنهاشده ومانع روابط نزدیک وباثبات می شود(اسروف وهمکاران،  1999؛به نقل ازخانجانی،1384)‌.

 نظریه دلبستگی بالبی(1973)ریشه های پرخاشگری وبزهکاری راباتجربه اولیه ناایمنی ونادلبستگی که وی آن رانبود آشکاراعتماد وعلاقه نسبت به افراد مهم زندگی تعریف کرده است.

تحقیقات ترویسی (2001)نشان داده افرادی که مبتلا به افسرده خویی بودند سبک دلبستگی ناایمنی داشتند.الگوهای آشفته دلبستگی درنوباوگی، حاصل رفتارهای ترساننده ویاسردرگم کننده والدین  می باشد.

لیوتی(1992)استدلال کردنوباوگانی که تاریخچه دلبستگی آشفته دارند،درواکنش به تعارض یادرددرونی،ممکن است جنبه های بخصوصی ازتجربه راجداکرده ونتوانند درروابط سازمانی منسجمی ازخودودیگراایجادکنند.این کودکان ممکن است نتوانند توانایی کنارآمدن سازگارانه کودکان عادی رابه دست آورند.بنابراین می توان گفت که نوع روابط مادر–نوجوانان ومیزان ایمنی بخشی وحمایت گری مادردر ارتباط بانوجوان دربهداشت روانی واحساس ایمنی اومؤثراست.درنهایت دلبستگی ناایمن دردوران کودکی به اختلال های روانی متعددی دردورهنوجوانی وجوانی منجرمی شود.

سلامت روانی[23]به طورکلی برای کسی به کارمی رود،که درسطح بالایی ازسازگاری وانطباق رفتاری و هیجانی قراردارد،نه صرفاً کسی که بیمار روانی نیست.اصطلاح سلامت روان متاسفانه اندکی باابهام به کار می رود وبعضاً باعث اشتباه می شود،زیرا بیشتر مردم،آن راصرفا نیازاشخاصی می دانند که ناراحتی یا اختلال روانی دارند و بایدبابه کاربستن توصیه های متخصصان روان درمانی بهبودیابند.در این معنا سلامت درمقابل سلامت جسم قرارمی گیردودر ضمن تصورمی شود که سلامت روانی ازسلامت جسمی جداست که هر کدام ازاین پندارها خطاست.منظورازسلامت روانی یا عقلی،فعالیت هایی است که برای کمک به اشخاص،در رنج،انجام می گیردتاایشان راازمشکل نجات دهدوهمچنین مردم رادرپیشگیری ازگرفتاری وآشفتگی راهنمایی می کند.

در سال 1948 سومین کنگره جهانی بهداشت روانی که درلندن تشکیل شد، برای سلامت عمومی یک تعریف دو قسمتی ارائه می‌دهد:

1- سلامت عمومی حالتی است که از نظر جسمی، روانی و عاطفی در حدی که با سلامت روانی دیگران انطباق داشته باشد، برای فرد مطلوبترین رشد را ممکن می‌سازد.

2- جامعه خوب جامعه‌ای است که برای اعضای خود چنین رشدی را فراهم می‌کند و رشد خود را تضمین می‌کند و نسبت به سایر جوامع بردباری نشان می‌دهد.به صورت کلی، می‌توان ویژگی‌های فرد بهنجار را به صورت موارد زیر مطرح نمود:

1- اصل واقعیت:شاید کلی‌ترین ویژگی فرد سازگارآن است که نسبت به خود واقع‌بین است.

2- خودشناسی:ناسازگارنوعاً ‌کسی است که درباره انگیزه‌های واقعی خویش، خودرافریب می‌دهد. بنابراین بهداشت روانی هرگزازکیفیت بهداشت جسمانی انسان هاغافل نخواهدبود.سه جزءمهم برای      بهدا شت وجود دارد:سلامت جسمی،روانی،اجتماعی.می توان گفت سلامت روانی به معنای ایجادتعادل لازم بین محیط زندگی و نیازهاوخواسته های انسان است وهمواره حوادث و فشارهای روانی باعث می شونداین تعادل به هم بریزدیادرمعرض خطرقرارگیرد.برای همین سلامت جسم وروان بسیار به هم وابسته اند و همان طور که می توان با آموزش های مختلف و ارتقای آگاهی مردم،از بیماری های جسمی پیشگیری کرد.بطور کلی سلامت روانی،یعنی قدرت آرام زیستن و با خودودیگران درآرامش بودن است،آگاهی ازدرون و احساسات خویشتن است، قدرت تصمیم گیری دربحران ها و مقابله بافشارهای زندگی است.شخصی که از سلامت روانی بالایی برخورداراست ازکاروزندگی خوداحساس رضایت داردوازوقت خوداستفاده مفید می نماید،بادیگران از در تفاهم وارد می شودوبرای احساسات وعواطف مردم ارزش قایل بوده و آنها را محترم می شمارد. بنابراین، سئوال پژوهش حاضر این است که آیا بین سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روانی فرزندان زنان سرپرست خانوار(تک والد) وتحت حمایت سازمان بهزیستی رابطه معنی داری وجوددارد.

1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق

 پسران به دلیل آنکه والد همجنس خود را از دست داده، نسبت به دختران دارای موقعیت حساس‌تری هستندو بیش ازدختران تحت تاثیراین فقدان قرار می‌گیرند(بخشی،1371).

  همچنین این موضوع قابل توجه است که تأثیراختلاف زناشویی روی پسران بیشتر از دختران است.( نلسون و ایزایل[25] ؛به نقل ازمنشی طوسی،1379)

 نتایج کاربرروی دانش‌آموزانی که مادرسرپرست خانواده بوده نشان می‌دهد،این دانش‌آموزان نسبت به دانش‌آموزان عادی به نسبت کمتری ازامکانات زندگی ورابطهءاعضاءخانواده باخودشان راضی هستند.ولذا از نظرسازگاری فردی واجتماعی درمراتب پایین‌ترقرارمی‌گیرند.دختران چون بامادران خودهمانندسازی می‌ کنندبافقدان پدربهترکنارمی‌آیند.پسران به فعالیت‌های گروهی علاقه کمتری نشان می‌دهند(محمدی ,1371 ).

براساس مطالعات ویلیام گلستون[26](1970)ازدانشگاه مریلند،ساختارخانواده عامل مستقلی است که برروی آسایش وسلامت کودکان مؤثراست.حتی باوجودوضعیت مناسب درآمدخانواده،تحصیلات والدین و پیشینه خانوادگی،کودکان خانواده های تک والدبرای رسیدن به مرحله بزرگسالی بامشکلات زیادی مواجه هستند.

گیوتمن وروسنبرگ[27] (2003)ولنسفورد[28](2009) درتحقیقات خودبه این نتیجه رسیدند،که سازگاری کودکان تک والدبه طورمعنی داری متفاوت ازسازگاری کودکان دووالداست.

براساس مبانی نظری هویت ویافته های پژوهشی ،عواملی خانوادگی ،فرهنگی واجتماعی وتفاوتهای فردی ازجمله عواملی هستندکه فرایندهویت یابی راتحت تأثیر قرارمی دهند یکی از مؤلفه های متزلزل کننده    پایه های خانواده طلاق می باشد. فرزندان طلاق، برحسب سن آنها و طول مدت تنش قبل از طلاق و اثرات محرومیت از والدجدا شده وسایر وامل دیگر مرتبط با این محور ،دارای خصوصیات ویژه روان شناختی می شوند،مشکلات افت تحصیلی،رفتاری،عزت نفس پایین وروابط بین فردی, صرف نظر از عامل جنس وسن, دربین بچه های طلاق بیشترازبچه های غیرطلاق گزارش شده است( آماتو، 2001؛به نقل ازقمری،1389).

طلاق والدین برای نوجوانانی که هنوزدستخوش تغییرات  متعددهستند،می تواندبه یک موقعیت پر فشاری اضافه شود.کشمکش خانوادگی وجدایی ازیکی ازوالدین،ازمشکلات آشکاری است که بایدبا آنها مواجه شد.به علاوه این که طلاق غالباً نیازاقتصادی،تغییراتی درمحل سکونت،همسایگی ومدارس،پریشانی عاطفی مداوم والدین وبازسازی نقش ها وروابط خانوادگی رادربرمی گیرد.(هترینگتون،هیگن وآندرسون 1989؛به نقل ازقمری1389).بطورکلی،مطالعات تأثیرات طلاق حاکی ازآن است که دوسال متعاقب طلاق، یک برهه گسیختگی اجتماعی وعاطفی هم برای کودکان وهم برای نوجوانان است(امری،1988).

یافته های تحقیقاتی دلالت برآن داردکه هم پسرهاوهم دخترهابه احساس خشم ورنجش اخلاقی نسبت به والدین خودتمایل دارند.برخی نو جوانان باکندن ازخانواده های خودرفتاردوری جویانه نسبت به هردووالدواکنش نشان می دهند،نوعی دوری گزینی که بنظر می رسدبه آنها درسازگاری باطلاق والدین کمک می کند (هترینگتون و همکاران،1989).

نوجوانانی که بایکی ازوالدین یادیگری می مانند،مشکلات بیشتری رادرنیل به استقلال درسال های نوجوانی تجربه می کنندتاآنهایی که دوری گزیده وبه شیوه خاص

<p>&nbsp; &nbsp;در متون اسلامی سبک های فرزندپروری<sup>[1]</sup> فعالیتی پیچیده شامل رفتارها، آموزشها، تعامل ها و روش هایی است که جدا و در تعامل با یکدیگر بر رشد معنوی، عاطفی در ابعاد فردی و اجتماعی تأثیر می گذارد. از دیدگاه اسلام، مسئولیت تربیت فرزند در دوران کودکی بر عهده پدر و مادر است تا آنجا که یکی از حقوق فرزندان به شمار آمده است. امام صادق (ع) سه حق را بر پدر لازم می دانند که یکی جدیت در تربیت اوست. ایشان می فرمایند: فرزند بر پدر سه حق دارد؛ انتخاب همسر مناسب برای او، نام نیک نهادن بر او و جدیت در تربیت فرزند (بیرامی، بهادری و خسروشاهی، 1389).</p><p>&nbsp;&nbsp; از نظر تاریخی مدارس همواره بر آموزش تحصیلی کودکان، تقویت مهارت های آنها در خواندن، نوشتن و حساب کردن متمرکز بوده اند، اما امروزه متخصصان آموزش و پرورش دریافته اند که چالش های عصر جدید و خواست های کنونی جامعه، نیازمند مهارت های افزوده ای در حیطه آگاهی هیجانی، تصمیم گیری، تعارض اجتماعی و حل تعارض اند (نیکوگفتار، 1388). بارها اصطلاح پرخاشگری<sup>[2]</sup> را شنیده ایم، اما هنگامی که می خواهیم آن را تحلیل یا تعریف کنیم کاری بسیار مشکل است و این اصطلاح مبهم به نظر می رسد، کشتارهای دسته جمعی، قتل های انفرادی، تجاوز، تبعیض، محروم کردن از حقوق اولیه، همه گویای چهره زشت و خشن انسان نسبت به همنوعان خود است (کریمی، 1385). نتایج پژوهش ها نشان داده است که پرخاشگری از شاخص های مهم پاره ای از اختلالات روانی مانند اختلال سلوک و اختلال شخصیت ضداجتماعی به شمار می آید. همچنین رفتار پرخاشگرانه با بیماری های جسمانی مانند بیماری قلب و عروق و سردرد تنشی نیز در ارتباط است. علاوه بر این، پژوهش های دیگر نشان می دهد که افراد پرخاشگر نسبت به سایرین از نظر شیوه تفکر متفاوت هستند، آنها راهبردهای مثبت کمتری نسبت به افراد دیگر ارائه می دهند، بیشتر اطمینان دارند که راهبرد پرخاشگرانه سازگارانه تر است و این طور قضاوت می کنند که راهبردهای پرخاشگرانه کمتر باعث آسیب می شود (عارفی و رضویه، 1388).</p><p>&nbsp;&nbsp; نظریه هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی را فراهم می کند. با توجه به اینکه پرخاشگری نوعی، هیجان محسوب می شود و یکی از مؤلفه های هوش هیجانی مدیریت هیجانات است به نظر می رسد با استفاده از آموزش هوش هیجانی و بکارگیری سبک های فرزندپروری، بتوان پرخاشگری را در افراد مهار کرد. ارتباط هوش هیجانی با عملکرد بهتر و موفق تر در محیط های تحت تنیدگی و همراه با فشار روانی اجتماعی نشان داده شده است. این پژوهش هم بدنبال مطالعه سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر است.</p><h3><strong>1-2- بیان مسأله</strong></h3><p>&nbsp;&nbsp; دیدگاه های نظری، عوامل مختلفی را در بروز رفتارهای پرخاشگرانه مؤثر می دانند. فابیان<sup>[12]</sup> (2010) ارتباط بین اختلالات عصب شناسی و عصب روانشناختی، و پرخاشگری و خشونت را شایان توجه می داند. مک اندرو<sup>[13]</sup> (2009) نقش و مقدار ترشح هورمون ها در بروز رفتارهای پرخاشگرانه را مؤثر می داند. از نظر دانگجوسو و همکاران<sup>[14]</sup> (2008) تعاملات نامناسب بین سیستم های سروتونین و دوپامین در کرتکس پیشانی احتمالاً ساز و کار مهمی است که ارتباط بین پرخاشگری تکانشی و اختلالات پیرو آن را به دنبال دارد. دیدگاه یادگیری اجتماعی عوامل مختلفی مانند تجربه های گذشته فرد، پاداش هایی که از تجربه های گذشته یا حال نصیب افراد می شود و مشاهده رفتار دیگران را در بروز پرخاشگری مورد توجه می دانند (به نقل از ریچاردسون و هاموگ<sup>[15]</sup>، 2007).</p><p>&nbsp;&nbsp; هوش هیجانی[16] آخرین و جدیدترین تحول در زمینه فهم ارتباط بین تعقل و هیجان است. علی رغم دیدگاه ها، نگاه واقع بینانه به ماهیت انسان نشان می دهند که انسان برای سازگاری و چالش در زندگی به عملکرد منسجم قابلیت های هیجانی و منطقی وابسته است. در برخی مواقع محققان ادعا می کنند که خود آگاهی و زندگی درونی به طور چشم گیری توسط تجربه های هیجانی مشخص می شود، لذا هوش هیجانی می تواند با مشکلات هیجانی زیادی که ریشه در تجارب میان فردی و درون فردی دارند، مرتبط باشد (آستین و همکاران<sup>[17]</sup>، 2005). در این پژوهش هم این سؤال مطرح است که آیا سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه دارد؟</p><h3><strong>1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق</strong></h3><p><strong>&nbsp;&nbsp; </strong>شیوه های فرزندپروری را می توان مجموعه ای از رفتارها دانست که تعاملات والد- فرزند را در طول دامنه گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند. بامریند<sup>[19]</sup> (1991) که مطالعات طولی برجسته ای را با مشاهده تعامل های والدین با فرزندان خود انجام داد، شیوه های فرزندپروری را شامل رفتارهای گوناگون متنوع و بهنجار و طبیعی می داند. بامریند دریافت که شیوه های مختلف فرزندپروری والدین در دو بعد با یکدیگر تفاوت دارند. بعد اول توقع و کنترل و بعد دوم پذیرندگی و اجابت کنندگی می باشد. ترکیب گوناگون دو بعد توقع/ کنترل و پذیرندگی/ اجابت کنندگی چهار شیوه فرزندپروری را به وجود می آورد که پژوهش بامریند بر سه شیوه آن متمرکز است؛ مقتدرانه، مستبدانه و سهل گیرانه. چهارمین شیوه یعنی شیوه کناره گیر (مسامحه کار) را محققان دیگری مورد مطالعه قرار داده اند. سبک مقتدرانه با پذیرش و روابط نزدیک، روش های کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب مشخص می شود. سبک مستبدانه از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین و از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین با سبک فرزندپروری سهل گیرانه روش مهرورز و پذیرا را نشان داده، متوقع نیستند و کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال می کنند. این والدین به فرزندان خود اجازه می دهند تا در هر سنی که باشند خودشان تصمیم گیری کنند، حتی اگر هنوز قادر به انجام این کار نباشند. بامریند دریافت که مطلوب ترین نتایج تحولی که سبب سازگاری های مختلف در فرزندان در رشد همه جانبه آنان می شود، با شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین در ارتباط است (به نقل از برنز<sup>[20]</sup>، 2006).</p><p>&nbsp;&nbsp; پرخاشگری رفتاری اجتناب ناپذیر یا تغییرناپذیر نیست، برعکس چون ناشی از تعامل پیچیدهای بین رویدادهای بیرونی، شناخت ها و ویژگی های شخصی است، می توان آن را پیشگیری کرد یا کاهش داد. روش های مختلفی برای پیشگیری و کنترل پرخاشگری پیشنهاد شده است که از آن جمله می توان به درمان اختلالات عصبی<sup>[21]</sup> و عصب روانشناختی<sup>[22]</sup>، اصلاح عادت غذایی افراد، از بین بردن زمینه های ناکامی و حضور الگوهای غیرپرخاشگرانه اشاره کرد. میر و همکاران<sup>[23]</sup> (2008) نقش مداخله های شناختی، دارلی و همکاران<sup>[24]</sup> (2000) نقش تنبیه و کارمانز و همکاران<sup>[25]</sup> (2003) بخشایش را در کاهش پرخاشگری مؤثر می دانند (آقایی نژاد و همکاران، 1392).</p><p>&nbsp;&nbsp; با توجه به مطالب فوق، این پژوهش هم با هدف مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین&nbsp; و هوش هیجانی با پرخاشگری در نوجوانان دختر شهرستان سیاهکل به اجرا در می آید. در همین رابطه سازمان ها، افراد حقیقی و حقوقی مختلفی از یافته های این تحقیق بهره مند خواهند شد که از آن جمله می توان به؛ سازمان های روانپزشکی،</p><p><a href="https://fozi.ir/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7%d9%87-%d8%b3%d8%a8%da%a9-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c-%d9%88%d8%a7%d9%84%d8%af%db%8c/” style="font-size: 10pt;"><img class="alignnone size-full wp-image-587222 aligncenter” src="https://ziso.ir/wp-content/uploads/2020/10/thesis-paper-6.png” alt="پایان نامه” width="400″ height="116″ /></a></p><p>&nbsp;بهزیستی، آموزش و پرورش، مدیران، دانشجویان، معلمان، اولیاء دانش آموزان و کلیه افرادی که علاقه مند به کسب آگاهی در زمینه موضوع پژوهش هستند اشاره کرد.</p><h3><strong>1-4- اهداف تحقیق</strong></h3><p><strong>1-4-1- هدف اصلی: </strong>مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان دختر</p><p><strong>1-4-2- اهداف فرعی: </strong></p><p><strong>&nbsp;&nbsp; - </strong>مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر</p><p>&nbsp;&nbsp; - مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر</p><h3><strong>1-5- سؤالات تحقیق</strong></h3><p><strong>1-5-1- س</strong><strong>ؤال اصلی: </strong>آیا بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟</p><p><strong>1-5-2- سؤالات فرعی:</strong></p><p>&nbsp;&nbsp; - آیا بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟</p><p><strong>&nbsp;&nbsp; - </strong>آیا بین سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟</p><h3><strong>1-6- فرضیه های تحقیق</strong></h3><p><strong>1-6-1- فرضیه اصلی</strong><strong>: </strong>بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.</p><p><strong>1-6-2- فرضیه های فرعی:</strong></p><p>&nbsp;&nbsp; - بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.</p><p>&nbsp;&nbsp; - بین سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.</p><h3><strong>1-7- </strong><strong>معرفی متغیرها و نقش آن ها در تحقیق</strong></h3><p>&nbsp;</p><p>[1] - Parenting Style</p><p>[2] - Aggression</p><p>[3] - Mental Health</p><p>[4] - Sukhodlsky &amp; et al</p><p>[5] - Importing</p><p>[6] - Nicholson</p><p>[7] - Eemotional Intelligence</p><p>[8] - Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorder</p><p>[9] - Delvecchio &amp; Olivey</p><p>[10] - Matson</p><p>[11] - Dunn &amp; Fait</p><p>[12] -&nbsp; Fabian</p><p>[13] -&nbsp; McAndrew</p><p>[14] -&nbsp; Dongiu Seo &amp; et al</p><p>[15] - Richardson &amp; Hammock</p><p>[16] - Emotional Intelligence</p><p>[17] -&nbsp; Austin</p><p>[18] -&nbsp; Golman</p><p>[19] -&nbsp; Baumrind</p><p>[20] - Berns</p><p>[21] - Neurological Disorders</p><p>[22] - Neuropsychological</p><p>[23] - Meier &amp; et al</p><p>[24] - Darley &amp; et al</p><p>[25] - Karremans &amp; et al</p><p>[26] - Independent Variable</p><p>[27] - Dependent Variable</p><p>&nbsp;</p><p>&nbsp;</p><p>&nbsp;</p>

 خودباطلاق کنارآمده اند.اثرات مخرب طلاق می تواندبرای پسران بیش ازدختران باشد،به ویژه هنگامی که مادر،والد حضانتی است(بوردوئین ووهنه گلر [29]،1987 ) .

هترینگتون(1972) دریافت دخترانی که پدران آنها به علت طلاق یاترک خانه غایب بودند،روابط سازشی کمترمثبتی رابا افراد مذکرتجربه کردندتادخترانی که پدران آنهادرگذشته بودندیاآنهایی که هنوز باهردووالد زندگی می کنند.یافته های پژوهش های اخیر،برخی سودمندی های احتمالی بزرگ شدن درخانواده هایی راکه سرپرستی آنها برعهده مادران مجرداست آشکارساخته است(بابرواکلز[30]،1992). مثلاًنوجوانان می توانند حس نیرومندی ازعزت نفس ومسئولیت شخصی راظاهرسازد زیراسهم بیشتری ازمسئولیت های خانه به عهدهآنها است.همچنین نوجوانان قادرندآرزوهای شغلی وارزش های خانوادگی کمترقلبی راظاهرسازند.بنابراین آسیب پذیری نوجوانان درمقابل فشارهای ناشی ازطلاق ممکن است به شکل گیری وتکامل احساس هویت آنهاصدمه بزندوباعث ایجاداحساس ناامنی،عدم اطمینان،اضطراب وعدم ثبات فردشودودر نتیجه منجربه عدم توانایی درانتخاب شغل یا ادامه تحصل،غالباً نمودی ازبحران هویت یاگم گشتگی درنقش اجتماعی است.بسیاری ازنوجوانان دراین حالت احساس پوچی،ازخودبیگانگی،تنهایی وغربت می کنند و حتی گاهی به دنبال هویت منفی می گردند.هویتی کاملاً مخالف آنچه والدین وجامعه برای آنها درنظرگرفته اند(شاملو،1370).

طلاق علاوه بر ناراحتی های روانی و گرفتاریهای زندگی، فرزندانی را برجای می گذارد که به علت پرورش در شرایط نامساعد از نظر روانی و جسمانی وضع طبیعی ندارند. طلاق موجب افسردگی نوجوانان می شود، به نحوی که کمتر از زندگی لذت می برند، بی اشتهایی بر آنان چیره می گردد و خسته به نظر   می رسند.همچنین روحیه وسواسی و اضطراب، پرخاشگری و عصیان، بی قراری، حسادت، سوء ظن و سماجت از دیگر حالاتی است که در بچه های طلاق دیده می شود(حسینی،1377).

 به دلیل فقدان،پدرمسائل روحی وروانی بسیاری برای دختران ایجادمی شود که ازجمله آنهابدبینی به جنس مرد،بی خبرماندن ازروحیات وساختاروجودی مردان است که گاه آسیبهای آن درازدواج چنین دخترانی آشکارمی گردد.همچنین احساس بی پناهی وضعف شخصیت دراین دختران بروزمی کند.درصورت فقدان مادر نیز آسیبهای عاطفی وشخصیتی واختلال دررشد ذهنی،اجتماعی واخلاقی فرزندپدیدمی آید.یک پدر هرچه تلاش کندوبتواندنقش مادرراباموفقیت بازی کند،نخواهدتوانست نیازبه عواطف مادرانه رادرکود کان ارضا کند،به ویژه اگر محرومیت کودک از مادر با ازدواج دوباره پدر، وجود مادر دوم یا نامادری مواجه گرددکه دراین حال فرزندان پدرراازدست می دهندوبرکمبودهای آنان افزوده می شود.(گواهی،1377).

از طرفی زندگی بایک والدوبی ارتباط بودن باوالددیگرموجب می شودکه کودک شناخت صحیحی ازجنسیت وصفات روحی وبیولوژیکی والددیگر پیدانکند،لذاپسرهایی که بامادرزندگی می کنند، ممکن است بابسیاری ازصفات مردانه بیگانه و بی تجربه بمانندوبرعکس دخترانی که تنهاباپدرزندگی می کنند، احتمال داردازشناخت الگوهای رفتاری زنان واصول خانه داری و همسرداری محروم بمانند (طاهری، 1366).

نظریۀ دلبستگی به علت نقشی که برای رویدادهای دوران کودکی و محرومیت مادرانه بدلیل طلاق در ایجادرفتار مجرمانه قایل است، جایگاه خاصی در بین نظریه هایی دارد که به تبیین رفتار بزهکارانه پرداخته اند( بالبی وآینسورث، 1965 ؛ به نقل از دادستان؛ 1382).

درهرحال وقتی نحو ه عملکرد خانواده مناسب ودارای روابط گرم و صمیمی باشد، منجر به دلبستگی ایمن در افراد خانواده می شود و چنانچه نحوه عملکردخانواده ،بنابه دلایل نامناسب و از روابط ضعیف و سرد برخوردار باشد، باعث ایجاد دلبستگی ناایمن اجتنابی می گرددو از طرف دیگر، اگر نحو ه عملکرد خانواده باعث ایجاد وابستگی زیاد (تظاهرات و شدت عاطفی زیاد )شود دلبستگی دوسوگرا در افراد خانواده شکل می گردد. به طور کلی می توان چنین تبیین نمود که نحو ه عملکرد خانواده ، کیفیت نگهداری و نحو ه تعامل بین افراد خانو اده تعیین کننده نوع دلبستگی در کودک ،نوجوان و بزرگسال می باشد(مشهدی،1388)

 

1-4 اهداف تحقیق

هدف کلی :

 تعیین رابطه سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روان فرزندان زنان سرپرست خانواده سازمان بهزیستی شهرتبریز.

اهداف جزئی:

1- تعییین رابطه هویت موفق(کسب شده)  باسلامت روانی فرزندان تک والد

2- تعیین رابطه هویت به تعویق افتاده با سلامت روانی فرزندان تک والد

3- تعیین رابطه هویت کلیشه ای باسلامت روانی فرزندان تک والد

4- تعیین رابطه هویت آشفته با سلامت روانی فرزندان  تک والد                                         

5-تعیین رابطه سبک دلبستگی ایمن باسلامت روانی فرزندان تک والد

6-تعیین رابطه سبک دلبستگی دوسوگرا باسلامت روانی فرزندان تک والد

7-تعیین سهم هریک از سبک های هویتی درپیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد

8-تعیین سهم هریک از سبکهای دلبستگی درپیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد

9-تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد

10- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد

11- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه کارکرداجتماعی فرزندان تک والد

12- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد

13-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد

14-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد

15-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه کارکرداجتماعی فرزندان تک والد

16- تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد

1 -5 سئوالات پژوهش:          

1- کدامیک از سبکهای هویتی سهم بیشتری در پیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد دارند.؟

2-کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد دارند. ؟

3- کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد دارند.؟

4-کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی کارکرداجتماعی فرزندان تک والددارند.؟

5- کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد دارند.؟

6- کدامیک ازسبکهای دلبستگی سهم بیشتری در پیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد دارند.؟

7- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد دارند.؟

8- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد دارند.؟

9-کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی کارکرداجتماعی فرزندان تک والد دارند.؟ 

10- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد دارند.؟

1 -6 فرضیه های تحقیق

1- بین هویت موفق(کسب شده) با افزایش سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجود دارد.

2- بین هویت کیلشه ای باسلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجوددارد.

3- بین هویت آشفته  با سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجودارد.

4- بین هویت به تعویق افتاده با سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجوددارد.

5- بین دلبستگی ایمن باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.

6- بین دلبستگی دوسوگرا باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.

7- بین دلبستگی اجتنابی باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:42:00 ب.ظ ]




   در متون اسلامی سبک های فرزندپروری[1] فعالیتی پیچیده شامل رفتارها، آموزشها، تعامل ها و روش هایی است که جدا و در تعامل با یکدیگر بر رشد معنوی، عاطفی در ابعاد فردی و اجتماعی تأثیر می گذارد. از دیدگاه اسلام، مسئولیت تربیت فرزند در دوران کودکی بر عهده پدر و مادر است تا آنجا که یکی از حقوق فرزندان به شمار آمده است. امام صادق (ع) سه حق را بر پدر لازم می دانند که یکی جدیت در تربیت اوست. ایشان می فرمایند: فرزند بر پدر سه حق دارد؛ انتخاب همسر مناسب برای او، نام نیک نهادن بر او و جدیت در تربیت فرزند (بیرامی، بهادری و خسروشاهی، 1389).

   از نظر تاریخی مدارس همواره بر آموزش تحصیلی کودکان، تقویت مهارت های آنها در خواندن، نوشتن و حساب کردن متمرکز بوده اند، اما امروزه متخصصان آموزش و پرورش دریافته اند که چالش های عصر جدید و خواست های کنونی جامعه، نیازمند مهارت های افزوده ای در حیطه آگاهی هیجانی، تصمیم گیری، تعارض اجتماعی و حل تعارض اند (نیکوگفتار، 1388). بارها اصطلاح پرخاشگری[2] را شنیده ایم، اما هنگامی که می خواهیم آن را تحلیل یا تعریف کنیم کاری بسیار مشکل است و این اصطلاح مبهم به نظر می رسد، کشتارهای دسته جمعی، قتل های انفرادی، تجاوز، تبعیض، محروم کردن از حقوق اولیه، همه گویای چهره زشت و خشن انسان نسبت به همنوعان خود است (کریمی، 1385). نتایج پژوهش ها نشان داده است که پرخاشگری از شاخص های مهم پاره ای از اختلالات روانی مانند اختلال سلوک و اختلال شخصیت ضداجتماعی به شمار می آید. همچنین رفتار پرخاشگرانه با بیماری های جسمانی مانند بیماری قلب و عروق و سردرد تنشی نیز در ارتباط است. علاوه بر این، پژوهش های دیگر نشان می دهد که افراد پرخاشگر نسبت به سایرین از نظر شیوه تفکر متفاوت هستند، آنها راهبردهای مثبت کمتری نسبت به افراد دیگر ارائه می دهند، بیشتر اطمینان دارند که راهبرد پرخاشگرانه سازگارانه تر است و این طور قضاوت می کنند که راهبردهای پرخاشگرانه کمتر باعث آسیب می شود (عارفی و رضویه، 1388).

   نظریه هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی را فراهم می کند. با توجه به اینکه پرخاشگری نوعی، هیجان محسوب می شود و یکی از مؤلفه های هوش هیجانی مدیریت هیجانات است به نظر می رسد با استفاده از آموزش هوش هیجانی و بکارگیری سبک های فرزندپروری، بتوان پرخاشگری را در افراد مهار کرد. ارتباط هوش هیجانی با عملکرد بهتر و موفق تر در محیط های تحت تنیدگی و همراه با فشار روانی اجتماعی نشان داده شده است. این پژوهش هم بدنبال مطالعه سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر است.

1-2- بیان مسأله

   دیدگاه های نظری، عوامل مختلفی را در بروز رفتارهای پرخاشگرانه مؤثر می دانند. فابیان[12] (2010) ارتباط بین اختلالات عصب شناسی و عصب روانشناختی، و پرخاشگری و خشونت را شایان توجه می داند. مک اندرو[13] (2009) نقش و مقدار ترشح هورمون ها در بروز رفتارهای پرخاشگرانه را مؤثر می داند. از نظر دانگجوسو و همکاران[14] (2008) تعاملات نامناسب بین سیستم های سروتونین و دوپامین در کرتکس پیشانی احتمالاً ساز و کار مهمی است که ارتباط بین پرخاشگری تکانشی و اختلالات پیرو آن را به دنبال دارد. دیدگاه یادگیری اجتماعی عوامل مختلفی مانند تجربه های گذشته فرد، پاداش هایی که از تجربه های گذشته یا حال نصیب افراد می شود و مشاهده رفتار دیگران را در بروز پرخاشگری مورد توجه می دانند (به نقل از ریچاردسون و هاموگ[15]، 2007).

   هوش هیجانی[16] آخرین و جدیدترین تحول در زمینه فهم ارتباط بین تعقل و هیجان است. علی رغم دیدگاه ها، نگاه واقع بینانه به ماهیت انسان نشان می دهند که انسان برای سازگاری و چالش در زندگی به عملکرد منسجم قابلیت های هیجانی و منطقی وابسته است. در برخی مواقع محققان ادعا می کنند که خود آگاهی و زندگی درونی به طور چشم گیری توسط تجربه های هیجانی مشخص می شود، لذا هوش هیجانی می تواند با مشکلات هیجانی زیادی که ریشه در تجارب میان فردی و درون فردی دارند، مرتبط باشد (آستین و همکاران[17]، 2005). در این پژوهش هم این سؤال مطرح است که آیا سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه دارد؟

1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق

   شیوه های فرزندپروری را می توان مجموعه ای از رفتارها دانست که تعاملات والد- فرزند را در طول دامنه گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند. بامریند[19] (1991) که مطالعات طولی برجسته ای را با مشاهده تعامل های والدین با فرزندان خود انجام داد، شیوه های فرزندپروری را شامل رفتارهای گوناگون متنوع و بهنجار و طبیعی می داند. بامریند دریافت که شیوه های مختلف فرزندپروری والدین در دو بعد با یکدیگر تفاوت دارند. بعد اول توقع و کنترل و بعد دوم پذیرندگی و اجابت کنندگی می باشد. ترکیب گوناگون دو بعد توقع/ کنترل و پذیرندگی/ اجابت کنندگی چهار شیوه فرزندپروری را به وجود می آورد که پژوهش بامریند بر سه شیوه آن متمرکز است؛ مقتدرانه، مستبدانه و سهل گیرانه. چهارمین شیوه یعنی شیوه کناره گیر (مسامحه کار) را محققان دیگری مورد مطالعه قرار داده اند. سبک مقتدرانه با پذیرش و روابط نزدیک، روش های کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب مشخص می شود. سبک مستبدانه از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین و از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین با سبک فرزندپروری سهل گیرانه روش مهرورز و پذیرا را نشان داده، متوقع نیستند و کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال می کنند. این والدین به فرزندان خود اجازه می دهند تا در هر سنی که باشند خودشان تصمیم گیری کنند، حتی اگر هنوز قادر به انجام این کار نباشند. بامریند دریافت که مطلوب ترین نتایج تحولی که سبب سازگاری های مختلف در فرزندان در رشد همه جانبه آنان می شود، با شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین در ارتباط است (به نقل از برنز[20]، 2006).

   پرخاشگری رفتاری اجتناب ناپذیر یا تغییرناپذیر نیست، برعکس چون ناشی از تعامل پیچیدهای بین رویدادهای بیرونی، شناخت ها و ویژگی های شخصی است، می توان آن را پیشگیری کرد یا کاهش داد. روش های مختلفی برای پیشگیری و کنترل پرخاشگری پیشنهاد شده است که از آن جمله می توان به درمان اختلالات عصبی[21] و عصب روانشناختی[22]، اصلاح عادت غذایی افراد، از بین بردن زمینه های ناکامی و حضور الگوهای غیرپرخاشگرانه اشاره کرد. میر و همکاران[23] (2008) نقش مداخله های شناختی، دارلی و همکاران[24] (2000) نقش تنبیه و کارمانز و همکاران[25] (2003) بخشایش را در کاهش پرخاشگری مؤثر می دانند (آقایی نژاد و همکاران، 1392).

   با توجه به مطالب فوق، این پژوهش هم با هدف مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین  و هوش هیجانی با پرخاشگری در نوجوانان دختر شهرستان سیاهکل به اجرا در می آید. در همین رابطه سازمان ها، افراد حقیقی و حقوقی مختلفی از یافته های این تحقیق بهره مند خواهند شد که از آن جمله می توان به؛ سازمان های روانپزشکی،

پایان نامه

 بهزیستی، آموزش و پرورش، مدیران، دانشجویان، معلمان، اولیاء دانش آموزان و کلیه افرادی که علاقه مند به کسب آگاهی در زمینه موضوع پژوهش هستند اشاره کرد.

1-4- اهداف تحقیق

1-4-1- هدف اصلی: مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان دختر

1-4-2- اهداف فرعی:

   - مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر

   - مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر

1-5- سؤالات تحقیق

1-5-1- سؤال اصلی: آیا بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟

1-5-2- سؤالات فرعی:

   - آیا بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟

   - آیا بین سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد؟

1-6- فرضیه های تحقیق

1-6-1- فرضیه اصلی: بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.

1-6-2- فرضیه های فرعی:

   - بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.

   - بین سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.

1-7- معرفی متغیرها و نقش آن ها در تحقیق

 

[1] - Parenting Style

[2] - Aggression

[3] - Mental Health

[4] - Sukhodlsky & et al

[5] - Importing

[6] - Nicholson

[7] - Eemotional Intelligence

[8] - Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorder

[9] - Delvecchio & Olivey

[10] - Matson

[11] - Dunn & Fait

[12] -  Fabian

[13] -  McAndrew

[14] -  Dongiu Seo & et al

[15] - Richardson & Hammock

[16] - Emotional Intelligence

[17] -  Austin

[18] -  Golman

[19] -  Baumrind

[20] - Berns

[21] - Neurological Disorders

[22] - Neuropsychological

[23] - Meier & et al

[24] - Darley & et al

[25] - Karremans & et al

[26] - Independent Variable

[27] - Dependent Variable

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:41:00 ب.ظ ]




هنگامی که فردی از طریق ابزار زبان با فرد دیگری ارتباط برقرار می کند رابطه ای بین آنها شکل می گیرد که آن را در هیچ جای دیگر طبیعت نمی توان یافت همین توانایی ترجمه کردن اصوات بی معنا به کلمات گفتاری و نوشتاری مهمترین امتیاز بشر یعنی زبان است. بعد از نظام خانواده مدرسه و روابط بین اعضای آن از مهمترین نهادهایی است که کودک و نوجوان به آن وارد می شود و از آنجائیکه آموزش و یادگیری غالباً از طریق تعامل بین معلم و فراگیر در کلاس درس اتفاق می افتد لازم است عوامل موثر بر این روند را به وسیله روش های علمی مورد بررسی قرار دهیم. مدیران و معلمان و والدین گزارش کرده اند که زمان زیادی را صرف مشکلات انضباطی به منظور تصحیح رفتارهای ضد اجتماعی کودکان و نوجوانان کرده اند و دانش آموزان به منظور تعامل با همسالان و معلمان به شیوه ای مناسب باید از مهارتهای اجتماعی برخوردار باشند و مهارتهای بین فردی خود را برای ساخت و حفظ شبکه های اجتماعی گسترش دهند. اکتساب مهارتهای اجتماعی و استفاده از آنها برای عملکرد موفق در زندگی حیاتی است و ما را در دانستن اینکه در موقعیتهای مختلف چه بگوئیم و چگونه رفتار کنیم توانمند می سازد. بررسی های متعدد نشان می دهد نارسایی در مهارت های اجتماعی تأثیر منفی بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان می گذارد، مشکلات یادگیری را تشدید می کند و غالباً به بروز مشکلات سازگاری منجر می شود. در چنین عصری که فرد در زندگی روزمره خود انواع محدودیت های فردی و اجتماعی را تجربه کرده است و با برخورد با این موانع دچار تعارض و ناکامی می شود، چنانچه فردی بتواند جریان اجتماعی شدن را بدرستی طی نموده و نیازهای خود را با نیازهای جامعه ای که در آن زندگی می کند همسو نماید، به نوعی به کفایت اجتماعی رسیده و از عوارض روانی ناشی از آن، خاصه تشویش، افسردگی و اختلالات شخصیتی رهایی می یابد. با توجه به اهمیت مطالب ذکر شده، این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی مهارت های اجتماعی بر سازگاری اجتماعی، شادکامی و سلامت روان دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد شهرستان کلیبر انجام یافته است.

 

1-2- بیان مسئله

دوره متوسطه و سال های نوجوانی مرحله ی مهم و برجسته ی رشد و تکامل اجتماعی و روانی فرد به شمار می رود. در این دوره نیاز به تعادل هیجانی و عاطفی به ویژه تعادل بین عواطف و عقل، درک ارزش وجودی خویشتن، خود آگاهی (شناخت استعدادها، توانایی ها و رغبت ها)، انتخاب هدف های واقعی در زندگی، استقلال عاطفی از خانواده، برقراری روابط سالم با دیگران، کسب مهارت های اجتماعی لازم، شناخت زندگی سالم و مؤثر از مهمترین نیازهای نوجوان است. بنابراین کمک به او در رشد و گسترش مهارت های مورد نیاز برای زندگی بهتر، ایجاد یا افزایش اعتماد به نفس در برخورد با مشکلات و حل آنها و همچنین کمک به آنان در رشد و تکامل مهارت های اجتماعی لازم برای سازگاری موفق با محیط اجتماعی در جامعه، ضروری به نظر می رسد.

به طور کلی مهارت های اجتماعی به رفتارهایی گفته می شود که شالوده ی ارتباطات موفق و رو در رو را، تشکیل می دهند. مهارت های اجتماعی مجموعه ای از توانایی ها هستند که روابط اجتماعی مثبت و مفید را آغاز و حفظ نماید، دوستی و صمیمیت با همسالان را گسترش دهد، سازگاری رضایت بخشی را در مدرسه ایجاد کند، به افراد اجازه دهد که خود را با شرایط وفق دهند و تقاضاهای محیط اجتماعی را بپذیرند (گرشام و همکاران[1]، 2001).

براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی پیش بینی می شود که پس از سال 2010 ، کمتر کسی قادر خواهد بود بدون کسب مهارت های اجتماعی، زندگی رضایت بخشی داشته باشد. تأثیر آموزش این مهارت ها بر موفقیت در زندگی، از طریق دستکاری ظرفیت روانی - اجتماعی افراد امکان پذیر است. بنابراین آموزش این مهارت ها، ظرفیت روانی- اجتماعی افراد را بالا برده و آنها را قادر می سازد تا با اندیشه و تحلیل موقعیت، به رفتاری سازگارانه و همراه با تحمل رو آورند (منگرولکار و همکاران[2]، 2001).

بنابراین آموزش مهارت های اجتماعی به دانش آموزان از این جهت که چگونه و با چه کیفیتی در جمع حضور یابند و رفتارهای متناسب و مقبول از خود بروز دهند، ضرورت دارد (یاسینی فرید، 1392). اکتساب مهارت های اجتماعی، محور اصلی رشد اجتماعی، شکل گیری روابط اجتماعی، کیفیت تعامل های اجتماعی، سازگاری اجتماعی و حتی سلامت روان فرد به شمار می آید (تئودورو و همکاران[3]، 2005).

از آنجا که نیازهای اجتماعی متغیر می باشند و وابسته به زمینه اجتماعی خاص خود می باشند، بنابراین ضروری است که افراد مکانیزم پاسخ اجتماعی منطقی را در خود ایجاد کنند تا بتوانند خود را متناسب با نیازهای موقعیتی و وضعیتی تغییر دهند. ناتوانی برای تغییر رفتار در رابطه با نیازهای متغیر معمولاً به اختلال عملکرد منجر می شود. لذا مهارت های اجتماعی ضعیف به عدم پذیرش فرد توسط دیگران و ناسازگاری منجر می شود (هربرت و همکاران، 2005).

تقریباً تمامی متخصصین روانشناسی و علوم تربیتی بر این باورند که دوره نوجوانی حساس ترین، بحرانی ترین و مهمترین دوره رشد هر انسان می باشد، در این دوره فرد به بلوغ می رسد، در پی کشف هویت خود است، بدنبال استقلال و جدایی از وابستگی های دوره کودکی است، به همین دلایل در این دوره نوجوانان دارای وضعیت روانی با ثباتی نیستند و در این دوره هست که معمولا بیشترین مشکلات رفتاری برای نوجوانان بوجود می آید (نسائیان و اسدی، 1395).

در نظریه کولمن[4]، هر یک از مشکلات نوجوانان در یک سن به تقویمی خاص به نقطه اوج تنش خود می رسد که با توجه به تفاوت های جنسیتی تغییرپذیر است، و هر زمان که سن اوج تنش برای چند مسئله یا مشکل همزمان شود، سازگاری نوجوان دچار مشکل می شود، و در چنین وضعیتی است که مشکلات رفتاری برای آنان بیشتر نمایان می شود. اریکسون[5]، دوره نوجوانی را دوره هویت یابی در مقابل بی هویتی می داند، و با توجه به اینکه هویت یابی وحدتی است که بین سه سیستم زیستی، اجتماعی و روانی بوجود می آید، در صورتیکه چنین وحدتی حاصل نشود نوجوانان دچار آشفتگی در روابط و رفتار می گردند (انیسی و همکاران، 1386).

از سوی دیگر پیشرفت سریع فن آوری و اطلاع رسانی علی رغم مزایای فراوان، مشکلات زیادی را برای انسان معاصر به وجودآورده است . موج فزاینده افسردگی، پایین

<p>&nbsp;</p><p>&nbsp;آنچه نباید از نظر دور داشت این است که برآوردن نیازمندیهای کارکنان که نیروی فعال هر سازمانی هستند یکی از ضرورتهاست؛ چرا که غفلت از تامین چنین نیازهایی یا جلوگیری از ارضای نیازهای عمده آنها، موجب بروز آسیبهایی در هنگام کار، نظیر: ارائه کار ضعیف، کارگریزی، اعتیاد به الکل و مواد مخدر و تعهد کم می شود. این مسأله به نوبه خود میتواند در بازده تولید یک جامعه اثر مخربی به جا بگذارد. اندیشه تعهد<strong>[1]</strong>، موضوعی اصلی در نوشته های مدیریت است. این اندیشه، یکی از ارزش های اساسی است؛ که سازماندهی بر آن متکی است و کارکنان بر اساس ملاک تعهد، ارزشیابی می شوند. اغلب مدیران اعتقاد دارند که این تعهد، برای اثربخشی سازمانی ضرورتی تام دارد. تحقیقات مختلفی نشان داده است که نیرویی که تعهد سازمانی<strong>[2]</strong> بالایی داشته باشد می تواند در بهبود و رشد آن سازمان موثر باشد و به رشد و توسعه آن سازمان کمک کند و باعث می شود خود را فرد موثری در ساختار سازمان ببیند که این امر به انسجام آن سازمان کمک کرده و زمینه را برای مشارکت پویای سایر افراد فراهم آورد.</p><p>به تجربه اثبات شده است که شادی و نشاط ماده اولیه تغییر جامعه و تحول و تکامل درونی انسان ها است. در جامعه خوشحال و خرسند، تولید بهتر، اشتغال بیشتر و اقتصاد سالم تر خواهد بود و بدون شک در چنین محیطی امنیت اجتماعی و فردی راحت تر به دست می آید، در محیط شاد ذهن انسان پویا، زبانش گویا و استعدادش شکوفا می شود .فرجی، طوبی 1392</p><p>با توجه به اعمیت موضوعات ذکر شده، این پژوهش با هدف <u>بررسی رابطه نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی</u> انجام یافته است.</p><p>&nbsp;</p><p><strong>1-2- بیان مسئله</strong></p><p>تعهد سازمانی نگرشی است که انعکاس احساساتی همانند دلبستگی و وفاداری نسبت به اهداف می باشد و کمبود آن باعث غیبت کارکنان، جابجایی، ایجاد هزینه های کاری، سرقت و نارضایتی شغلی می باشد (کوهن و فرند<strong>[3]</strong>، 2005). <u>نتیجه تحقیقات نشان می دهد که برای پیش بینی و توجیه رفتار فرد به‌مراتب، بیش از رضایت شغلی) تعهد سازمانی مورد استفاده قرار می گیرد و با استفاده از تعهد سازمانی، بهتر می توان میزان غیبت و جابه‌جایی کارکنان را پیش‌بینی کرد.( رابینز، استیفن 1378، ص283)</u></p><p>&nbsp;تعهد سازمانی نوعی وابستگی عاطفی است که براساس آن، خود شاغل، هویت خود را ازسازمان می گیرد، به آن احساس تعلق و وابستگی می کند، از ادامه عضویت درآن لذت می برد. شناخت وضعیت تعهد سازمانی کارکنان می تواند مدیران را درپیشرفت و بهبود کارکنان یاری رساند و هم چنین تعهد سازمانی می تواند بر متغیرهای مهم در حوزه مدیریت از جمله رضایت شغلی، ترک شغل، غیبت، استرس شغلی وعملکرد تاثیرگذار باشد. بنابراین تعهدسازمانی یکی از ارزش های اساسی است که سازمان می تواند برآن متکی باشد (فیاضی و یوسفیان آرانی، 1394).</p><p>روابط میان فردی و تعاملات اجتماعی یکی از ابعاد رفتار سازمانی است که از عوامل مهم در اجرای مناسب وظایف اصلی سازمان، پیشبرد اهداف استراتژیک آن و نحوه برخورد سازمان با محیط خارجی محسوب می شود (فرگوسن<sup><strong>[4]</strong></sup>، 2011). در قرون اخیر، رشد و توسعه جوامع و اشتغالات ذهنی و کاری فراوان از یک طرف، مدرنیته و توسعه همه جانبه سازمان ها از طرف دیگر، تندرستی و شادکامی انسان ها را به طور چشمگیری کاهش داده و سبب ایجاد بیماری هایی همچون افسردگی و انزوا شده است. از نگاه دیگر، کارکنان سازمان ها خود را محکوم به پوسیدگی در پیکره سازمان می دانند و میل و اشتیاق خود را برای ارتقای فعالیت های سازمانی از دست داده اند (نسترن بروجنی و اسدی، 1393).</p><p><a href="https://fozi.ir/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7%d9%87-%d8%a8%db%8c%d9%86-%d9%86%d8%b4%d8%a7%d8%b7-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9/"><img class="alignnone size-full wp-image-587306 aligncenter” src="https://ziso.ir/wp-content/uploads/2020/10/thesis-paper-90.png” alt="پایان نامه و مقاله” width="400″ height="187″ /></a></p><p><br /></p><p><u>فردی که </u>انگیزه <u>فعالیت ندارد، تعهدی هم برای انجام کارهایش ندارد. هیچ انتظاری از فرد ناامید، دائماً خسته،افسرده که در شرایط بدتر، در محیطی انگیزه کش و خسته کننده بسر می‌برد، نباید داشته باشید</u><strong><u>.</u></strong></p><p>نیروی انسانی بانشاط و خشنود، سازگار با اهداف و ارزش های سازمان و متمایل به حفظ عضویت سازمانی که حاضر است فراتر از وظایف خود فعالیت کند، می تواند عامل مهمی در اثر بخشی سازمان باشد. وجود چنین نیرویی در سازمان، توام با بالا رفتن سطوح عملکرد و پایین آمدن میزان غیبت، تأخیر و ترک خدمت کارکنان است (پدرسن و ایچمیت<sup><strong>[5]</strong></sup>، 2011).</p><p>&nbsp;بنابراین با توجه به مطالب ذکر شده؛ یکی از راه های دستیابی به نیروی انسانی متعهد، ایجاد نشاط و شادمانی اجتماعی افراد می باشد، با توجه به اهمیت این موضوع، این پژوهش در پی پاسخ به این سوال اساسی می باشد <u>که آیا نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی در بین کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد؟</u></p><p>&nbsp;</p><p><strong>1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق</strong></p><p>نیروی انسانی متعهد خود را متعلق به سازمان می بیند، برای اهداف سازمان که اهداف خود اوست، از خویش مایه می گذارد، نسبت به سازمان وابسته شده و خود را با آن هویت می بخشد. لذا وجه یا معیار عمده تمایز برتری سازمان ها نسبت به یکدیگر نیروی انسانی متعهد است. این شاخص، اثربخشی، کارایی سازمانی را افزایش می دهد. بنابراین آن چه که موجبات تحقق مزیت رقابتی سازمان ها و جلب رضایت مندی مشتریان را تضمین می کند، منابع انسانی متعهد است. از این رو شناخت عوامل مرتبط و تاثیر گذار بر تعهد سازمانی کارکنان می تواند سازمان ها را در بهبود و اثربخشی و کارایی کمک نموده و موجب افزایش عملکرد اجتماعی و اقتصادی سازمان ها گردد (علمی و همکاران، 1390).</p><p>وجود نیروی انسانی متعهد وجهه سازمان را در اجتماع &nbsp;مهم جلوه می دهد و زمینه را برای رشد و توسعه سازمان فراهم می کند. هر سازمان به کارکنانی نیاز دارد که فراتر از وظایف مقرر و معمول خود به فعالیت بپردازند<strong>. </strong>وجود چنین نیروهایی در سازمان ضمن کاهش غیبت، تاخیر و جابجایی موجب افزایش چشمگیر عملکرد سازمان، نشاط روحی کارکنان و تجلی بهتر اهداف متعالی سازمان و نیز دستیابی به اهداف فردی خواهد شد. تعهد سازمانی، عامل مهمی برای درک و فهم رفتار سازمانی و پی شبینی کننده خوبی برای تمایل به باقی ماندن در شغل می باشد (سلاجقه و همکاران، 1393).</p><p>با توجه به چالشهایی که سازمانها امروزه با ان مواجه هستند ایجاد سازمان بانشاط یکی از نیازهای استرات‍ژیک برای موفقیت در بلند مدت می باشد.همچنین با توجه به اینکه افراد بیش ترین وقت خود را در سازمانها سپری می کنند اگر محیط کاری با نشاطی داشته باشند از مزایای ناشی از ان بهره مند می شوند.با توجه به مطالب یاد شده وضرورت وجود شادی ونشاط در محیط کار بخصوص شرایط سنگین صنایعی همچون نیروگاه&nbsp; به نظر می رسد ایجاد و تقویت&nbsp; نشاط در بین کارکنان می تواند در دستیابی سازمان به موفقیت کمک شایانی نمایدو ضرورت مطالعه و بررسی رابطه بین &nbsp;نشاط اجتماعی و &nbsp;تعهد سازمانی در این پژوهش را اشکار می سازد..</p><p>&nbsp;</p><p>&nbsp;</p><p><strong>1-4- اهداف تحقیق</strong></p><p><strong>1-4-1- </strong><strong>اهداف اصلی</strong></p><p>تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی</p><p><strong>1-4-2- اهداف فرعی</strong></p><p>1- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد عاطفی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی</p><p>2- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد مستمر کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی</p><p>3- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد هنجاری کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی</p><p><strong>1-5- فرضیه های پژوهش</strong></p><p><strong>1-5-1- </strong><strong>فرضیه های اصلی</strong></p><p>نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.</p><p><strong>1-5-2- فرضیه های فرعی</strong></p><p>1- نشاط اجتماعی با تعهد عاطفی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.</p><p>2- نشاط اجتماعی با تعهد مستمر کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.</p><p>3- نشاط اجتماعی با تعهد هنجاری کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.</p><p>&nbsp;</p><p>&nbsp;</p><p>&nbsp;</p>

 آمدن سن خودکشی، افزایش طلاق و بزهکاری و بسیاری از مشکلات روحی ـ اجتماعی دیگر واقعیت انکارناپذیری هستند که نشان می دهد گویا شادی از جوامع بشری رخت بربسته است ، براین اساس انسان معاصر در جستجوی شادی نمی داند به کدام گریزگاه پناه ببرد. آیا شادی را باید در ثروت جستجو کرد، در تحصیل و سایر عوامل مادی، آیا شادی در خانواده نهفته است یا در اجتماع؟ آیا شادی ریشه در محیط دارد یا در وراثت ، آیا رابطه ایی بین شادی و تیپ شخصیتی وجود دارد ؟  شادی از متغیرهایی است که در سالهای اخیر با رشد وتوسعه مثبت نگر مورد مطالعه بشری قرار گرفته است.

فردریکسون (2002) معتقد است عدم سلامت روانی و داشتن عواطف منفی همچون، اضطراب یا خشم، سبب می شوند ذهن  فرد فقط به تولید واکنش دفاعی در برابر موضوعات ایجاد کننده ی این عواطف منفی، محدود شود در صورتی که عواطف مثبت، سبب می شوند که ذهن فرد بر روی محرکها باز باشد و این مساله به نوبه ی خود فرصتهایی را برای توجه ی گسترده تر به محیط ، ایجاد کرده و در نتیجه خلاقیت فرد را بیشتر کرده و موجب شادکامی می شود.

چن و همکاران (2001) در تحقیق دیگری به بررسی رابطه رفتار اجتماعی و پیشرفت تحصیلی در 286 دانش آموز پایه های چهارم، پنجم، ششم و هفتم پرداختند. نتایج تحقیق آنان از رابطه مثبتی میان پیشرفت تحصیلی و رهبری اجتماعی، تحمل ناکامی، مهارت اجتماعی جرئ تورزی و روابط دوستانه با همسالان حکایت داشت و همچنین رابطه منفی میان پیشرفت تحصیلی و پرخاشگری، ناسازگاری های تحصیلی و روابط نامطلوب با همسالان را نشان می داد.

بیان زاده و ارجمندی (1382) نشان دادند که برخی دانش آموزان دیرآموز مشغول به تحصیل در مدارس عادی، از نظر مهارت های اجتماعی با مشکلات بی شماری در سازش با محیط کلاس و شادکامی و عواطف روانی روبه رو هستند، بنابراین به نظر می رسد آموزش مهارت های اجتماعی به شیو های مفید و مؤثر موجب کاهش مشکلات درسی و غیردرسی، شادکامی و مشکلات روانی آنان می شود.

بنابراین با توجه به اهمیت مطالب ذکر شده؛ در این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال اساسی هستیم که آیا آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی (سازگاری اجتماعی، شادکامی و سلامت روان) در بین دانش آموزان متوسطه شهرستان کلیبر بخش آبش احمد تاثیر دارد یا نه؟

 

1-3- اهمیت و ضرورت مطالعه

نیازهای زندگی امروز، تغییرات سریع اجتماعی- فرهنگی، تغییر ساختار خانواده، شبکه گسترده و پیچیده ارتباطات انسانی، گستردگی و هجوم منابع اطلاعاتی، انسان ها را با چالش ها، استرس ها و فشارهای متعددی روبرو نموده است که مقابله ی مؤثر با آن ها نیازمند توانمندی های روانی- اجتماعی می باشد. فقدان مهارت ها و توانایی های عاطفی، روانی و اجتماعی افراد را در مواجهه با مسائل و مشکلات آسیب پذیر نموده و آن ها را در معرض انواع اختلالات روانی، اجتماعی و رفتاری قرار می دهد (بیرامی و موحدی، 1394).

یکی از مسائل مهمی که در نوجوانان قابل ملاحظه و بررسی است، نحوه سازگاری نوجوانان در جوامع و بخصوص در محیط خانواده است . گاهی نوجوان به علت نداشتن مهارتهای مناسب ارتباطی دچار ناسازگاری در سطح خانواده و جامعه و در برخورد با همسالان می شود. و این ناسازگاری ها، منشاء بسیاری از ناسازگاریهای اجتماعی است. امروزه در دنیایی که بیش از هر زمان دیگر نیاز به انعطاف پذیری یا به عبارتی سازگاری اجتماعی وجود دارد، داشتن ارتباط مستمر و موفق با دیگران ، یافتن شغل مناسب و مهم تر از آن حفظ آن شغل ، به انجام رساندن وظایف شخصی ، عهده دار شدن مسئولیتهایی که جامعه اعم از خانواده و مدرسه به عهده فرد می گذارد مهم است و همه از عواملی است که به داشتن یک زندگی موفق در دنیای امروز کمک کند. اگر چه این موارد تضمین کننده یک زندگی ایده آل نیست ، ولی بدون شک داشتن سازگاری اجتماعی و انعطاف پذیری نقش بسزایی در زندگی افراد اجتماع دارد (رییسی، 1392).

 دانش‌آموزی که مهارت‌های اجتماعی لازم را کسب کرده است، دانش‌آموزی است که می‌تواند به خوبی با محیطش سازش کند و یا این‌که می‌تواند از طریق برقرار کردن ارتباط با دیگران از موقعیت‌های تعارض‌آمیز کلامی و فیزیکی اجتناب کند. این گونه دانش‌آموزان، رفتارهایی از خود نشان می‌دهند که منجر به پیامدهای مثبت روانی-اجتماعی، نظیر پذیرش توسط همسالان و رابطه موثر با دیگران می‌شود. از سوی دیگر، کسانی که مهارت‌های اجتماعی لازم را کسب نکرده‌اند، اغلب به اختلال‌های رفتاری مبتلا می‌شوند، از طرف همسالان پذیرفته نمی‌شوند، در میان همسالان و بزرگسالان محبوب نیستند و با معلم و یا سایر افراد حرفه‌ای به‌خوبی کنار نمی‌آیند (تاجری، 1389). با توجه به این واقعیت ها؛ می توان به ضرورت آموزش مهارت های اجتماعی در نوجوانان و بهبود مولفه های روان شناختی آن ها پی برد. در واقع می توان دریافت که هرچقدر نوجوانان مهارت های اجتماعی را بهتر فراگیرند؛ روابط اجتماعی بهتری با دوستان، خانواده و کل اجتماع خواهند داشت و سازگاری اجتماعی مناسبی خواهند داشت.

1-4- اهداف تحقیق

1- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر

1-1-  تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر

1-2-  تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر شادکامی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر

1-3- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر سلامت روان دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر

1-5- فرضیه های تحقیق

1- آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.

1-1- آموزش مهارت های اجتماعی بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.

1-2- آموزش مهارت های اجتماعی بر شادکامی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.

1-3- آموزش مهارت های اجتماعی بر سلامت روان دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبرتاثیر دارد.

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:41:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم