اضطراب[1] به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه افراد در حدی اعتدالآمیز وجود دارد (دادستان، 1389). منظور از اضطراب، هیجانی است ناخوشایند که همه ما درجاتی از آن را در قالب کلمههایی همچون “دلشوره”، “نگرانی”، “تنش” و “ترس” تجربه کردهایم. بنابراین آدمی غالباً در روبروشدن با موقعیتهای تهدیدآمیز یا تنشزا احساس اضطراب و تنش می کند. اینگونه احساسات، واکنشهایی بهنجار در برابر فشار روانی به شمار میآید. اضطراب فقط هنگامی نابهنجار است که در برابر موقعیتهایی روی دهد که اکثر مردم آنها را به راحتی حل و فصل می کنند (اتکینسون[2] و همکاران ، 1385). این حالت ممکن است جنبه مزمن و مداوم بیابد که در این صورت نه تنها نمی توان پاسخ را سازشیافته دانست بلکه باید آن را به منزله منبع شکست، سازشنایافتگی و استیصال گستردهای تلقی کرد که فرد را از بخش عمدهای از امکاناتش محروم می کند (دادستان، 1389).
بر این اساس، عوامل بازدارنده یا مداخلهکننده در بروز رفتارهای اجتماعی یکی از بسترهای مهم مطالعات بالینی و رشدی محسوب می شود. اگرچه، در برخی از پژوهشها، بر نقش با اهمیت اضطراب اجتماعی در پیش بینی تجربه مشکلات تحصیلی (ونآمریگن[23] و همکاران، 2002)، اجتماعی و حرفهای (آلدن[24] و تیلور[25]، 2004؛ دیویدسون[26] و همکاران، 1993؛ ویتچن و بلاچ[27]، 1996) تاکید شده است، اما استین[28] و گرمن[29] (2001) دریافتند که اغلب نشانه های اضطرابی در تعاملات اجتماعی، به درمانهای موثر پاسخ مثبت نشان میدهند. نکتهای که حائز اهمیت است شناسایی این درمانهای موثر است. بیتردید، یکی از ملاکهای محوری در دستیابی به این هدف و پیشرفت در قلمروی درمان تجارب اجتماعی اضطرابزا، شناخت عوامل موثر در این اختلال در موقعیتهای تجربی و بالینی و شناسایی مداخلههای بجا و ضروری از طریق مقایسه تکنیکهای درمانی مختلف میباشد.
1-2: بیان مسأله
اختلال اضطراب اجتماعی (SAD)، که به هراس اجتماعی نیز معروف است، یک اختلال اضطرابی شایع و اغلب ناتوانکننده است. ویژگیهای اصلی SAD، اضطراب در موقعیتهای بینفردی، عملکرد اجتماعی، یا هر دو، و نیز اجتناب از آن موقعیتها میباشد. در واقع، اضطراب اجتماعی آسیبشناختی با نگرانی بیشازحد از احساس حقارت، شرمندگی، یا هر پیامد هیجانی مشابه در نتیجه ترس از ارزیابی منفی توسط دیگران مشخص می شود (اورسیلو[30] و روئمر[31]، 2005).
این اختلال با آسیب جدی در چند عملکرد فرد، از جمله روابط عاشقانه و غیرعاشقانه، عملکرد تحصیلی، و عملکرد شغلی همراه است (دیویدسون[32] و همکاران، 1993، شنیر[33] و همکاران، 1992). SAD همچنین با افزایش خطر آسیبهای روانی همبود، بهویژه افسردگی، سایر اختلالات اضطرابی و سوء مصرف مواد همراه است (مگی[34] و همکاران، 1996؛ شنیر و همکاران، 1992).
SAD یک اختلال شایع است (فرماک[35]، 2002؛ کسلر و همکاران، 2005). سن شروع این اختلال پایین، و شیوع آن بین 7% تا 12% و گاهی بالای 13% گزارش شده است (ویتچن[36] و فهم[37]، 2001؛ فرماک، 2002؛ کسلر و همکاران، 2005). با وجود شیوع بالای آن، این اختلال اغلب توسط متخصصان تشخیص داده نمی شود، و بنابراین درمان هم نمی شود (هربرت[38] و همکاران، 2004؛ ویتچن و همکاران، 1999). بررسیها نشان دادهاند که تنها یک سوم مبتلایان به SAD در دوره بیماریشان برخی از درمانها را دریافت می کنند (ویتچن و همکاران، 2000) و این در حالی است که این اختلال بدون مداخله، گرایش به طیکردن یک سیر مزمن و مداوم دارد. در نتیجه، شیوع بالای SAD به همراه سطوح بالای فشار روانی و آسیب مرتبط با آن، این اختلال را به یک نگرانی عمده سلامت عمومی تبدیل کرده است (کشدان[39]، و هربرت، 2001؛ لانگ[40]، و استین[41]، 2001).
از سوی دیگر، درمانهای موثر روانشناختی برای اختلالات اضطرابی توسعه یافته است (بارلو[42]، 2002). درمانهای روانشناختی برای SAD شامل روانتحلیلگری[43]، رفتاردرمانی[44]، شناختدرمانی[45]، درمان شناختی-رفتاری[46]، درمان مبتنی بر مواجهه[47]، و آموزش مهارت های اجتماعی[48] میباشد. شواهد کمی در حمایت از مدلهای سنتی رواندرمانی (از جمله، روانپویایی یا رواندرمانی حمایتی) برای SAD وجود دارد، اگرچه تحقیقات نسبتا کمی هم چنین رویکردهایی را بررسی کرده اند (اورسیلو و روئمر، 2005). از این بین، درمانهای رفتاری و شناختی-رفتاری (CBT) بیش از سایر درمانهای روانشناختی برای کاهش نشانه های SAD به کار برده شده و بررسی گردیده است (فسک[49]، و چمبلس[50]، 1995؛ تایلور[51]، 1996؛ گلد[52] و همکاران، 1997؛ رودباغ[53] و همکاران، 2004). درمان شناختی-رفتاری (CBT)، چه در قالب انفرادی و چه در قالب گروهی آثار اثباتشده مناسبی را هم در گسترههای پژوهشی و هم در شرایط بالینی معمول و واقعی داشته است (کلارک[54] و همکاران، 2006؛ مک اووی[55]، 2007).
علیرغم اینکه درمانهای شناختی رفتاری نشان دادهاند که در کاهش اضطراب اجتماعی کارآمد هستند (مکمانوس[60] و همکاران، 2009)، اما میزان بهبود 40 تا 50 درصدی افرادی که از اضطراب اجتماعی رنج میبرند در حد مطلوب نیست (ماروم[61] و همکاران، 2009) و تعداد زیادی از افراد بعد از پایان درمان به وضعیت عملکرد مطلوب دست نمییابند (ماروم و همکاران، 2009؛ ماتیک[62] و پترز[63]، 1988). پس با وجود کارآمدی درمانهای شناختی رفتاری در بهبود اضطراب اجتماعی، هنوز باید منتظر پیشرفتهای بعدی بود (مک مانوس و همکاران، 2009). سؤال اساسی که هماره در پژوهشهای مربوط به مداخلات رواندرمانی مطرح می شود، این است که “چه درمانهایی، برای چه کسانی و تحت چه شرایطی مؤثر است؟” (پائول[64]، 1967). پاسخ به این سؤال نیاز به درک عناصر فعال یا مکانیزم های عملی دارد که مداخلات مورد نظر را تحت تاثیر قرار میدهند، مداخلههایی که البته دارای حمایت تجربی نیز هستند (مسکوویچ[65] و همکاران، 2005). بنابراین، میتوان اظهار داشت که علاوه بر توجه به کلیت درمانهای مطرح و یافتن حمایتهای تجربی برای آنها، دستیابی به محدودیتهای درمان شناختی رفتاری، نیاز به گسترش پژوهشهای زیادی را روی عناصر تشکیلدهنده درمان بوجود آورده است (وودی[66] و آدسکی[67]، 2002) تا الگوهای درمان در عین اینکه مؤلفه های کارآمد خود را حفظ می کنند ، در عین حال به سوی حذف شیوه های غیرضروری حرکت کنند (آدرکا[68]، 2009؛ مک مانوس و همکاران، 2009).
باید توجه کرد که توجه به عناصر متعدد درمان، از سوی دیگر متوجه نگاه تازه به مولفههای آسیبشناختی اضطراب اجتماعی نیز میباشد. در همین راستا، عناصر شناختی SAD، اخیراً توجه فزایندهای را به خود جلب کرده است (بانل[69] و همکاران، 2013). بطور مثال، سوگیری توجه به سمت تهدید اجتماعی یکی از مکانیزم های مهمی است که تصور می شود باعث حفظ اضطراب اجتماعی می شود (بوگلز و مانسل[70]، 2004؛ راپی و هیمبرگ، 1997). این سوگیری دلالت بر این دارد که افراد مبتلا به هراس اجتماعی، به طور منظم، توجه تسهیلشده به سمت تهدید اجتماعی یا مشکلاتی در رهایی از تهدید نشان میدهند، که این موضوع در مطالعات متعددی مورد حمایت قرار گرفته است (امیر[71] و همکاران، 2003؛ آسموندسون[72] و استین، 1994؛ مگ[73] و همکاران، 2004؛ استیونز[74] و همکاران، 2009) و شواهد بسیار پایداری وجود دارد که افراد مضطرب، ترجیحاً منابع توجهیشان را به تهدید اختصاص می دهند (دالگلیش[75] و واتس[76]، 1990). در واقع، بر طبق نظریه های شناختی، افراد اضطرابی، توجه خود را به سمت محرکهای تهدیدکننده مربوط به نگرانیهای خاص خود معطوف می کنند (بک[77] و همکاران، 1985؛ آیزنک[78]، 1997؛ مگ، و بردلی[79]، 1998؛ راپی و هیمبرگ، 1997؛ ویلیامز[80] و همکاران،1997). مدلهای تکاملی، اهمیت شناسایی سریع تهدید احتمالی را تا جایی که ممکن است در حمایت از ارگانیزم از آسیب نشان
می دهند (اهمان[81]، 1996) و همچنین مدلهای اضطراب، پشبینی کرده اند که شناسایی تهدید و بسیج منابع توجهی در مرحله اولیه پردازش رخ میدهد (اهمان، 1996؛ ویلیامز و همکاران، 1988). با توجه به اینکه این یک اختلال اضطرابی است، این الگوی کلی باید در مورد هراس اجتماعی نیز صحیح باشد. بنابراین، پیش بینی می شود که هراس اجتماعی با اختصاص سریع و گسترده منابع توجهی به شناسایی تهدید مشخص خواهد شد. چنین استدلال شده است که این سوگیری توجه، بر جنبه های سببشناسی و نگهداری اختلالات اضطرابی، به ویژه SAD موثر است (بانل و همکاران، 2013)؛ و اگر سوگیریهای توجهی به سمت تهدید، مسبب ایجاد اختلالات اضطرابی یا لااقل کمک به حفظ آنها باشد، درمان نیز باید متوجه این سوگیریها باشد (کوارت[82] و اولندیک[83]،2011).
1-3: ضرورتهای نظری و عملی پژوهش
هراس اجتماعی (اختلال اضطراب اجتماعی) یک اختلال بسیار شایع مختلکننده زندگی است که با ترس و اجتناب مفرط از موقعیتهای عملکرد اجتماعی و عمومی مشخص میگردد (مسکویچ[103] و همکاران، 2009). میزان شیوع مورد انتظار برای این اختلال (3 تا 13 درصد) و نیز تأثیر گسترده اضطراب اجتماعی بر عملکرد تحصیلی، اجتماعی، خانوادگی و شخصی فرد مانند: افت عملکرد در مواجهه با انتظارات دوران بزرگسالی، معلولیتهای قابل ملاحظه و کاهش معنادار در سطح کیفیت زندگی، عملکرد اجتماعی تخریب شده، کاهش سطح بهرهوری اقتصادی و خطر بالای ابتلا به سایر اختلالات روانپزشکی ثانویه بر اضطراب اجتماعی، بیش از پیش ضرورت درمان این اختلال را آشکار میسازد.
از یک سو پیشینه پژوهشی بیانگر این است که اگر اختلال درمان نشود، نوعاً جریان مزمن و بدون بهبودی را دنبال می کند و منجر به اختلال اساسی در کارکرد شغلی و اجتماعی میگردد (دیویدسون، هیوجز، جرج و بلازر، 1993؛ لیبوویتز، گرمان[104]، فیر[105]، کلین[106]، 1985؛ اشنیر[107]، جانسون[108]، هورنیگ[109]، لیبوویتز و ویسمان[110]، 1992؛ اشنیر و همکاران، 1994؛ استین و کین[111]، 2001؛ استین و تورگرود[112] و والکر[113]، 2000؛ استین، والکر و فورد[114]، 1996). و از سوی دیگر، نتایج تحلیلهای عمیق در درمان که از کوششهای بالینی عمدهای به دست آمده است، نشان میدهد که تعداد نسبتاً کمی از بیماران دارای هراس اجتماعی (به طور مثال، 25% در مطالعه اوتو[115] و همکارن، 2000؛ 54% در مطالعه دیویدسون و همکاران، 2004؛ 58% در مطالعه هیمبرگ و همکاران، 1998) رفتار درمانی شناختی استاندارد (چمبلس و اولندیک[116]، 2001) را برای کسب یک کارکرد خوب بعد از درمان جدی دریافت می کنند. حقیقت این است که درصد معناداری از افرادی که درمانی را که از لحاظ تجربی حمایت شده، برای هراس اجتماعی تکمیل می کنند، در انتهای درمان نشانهدار باقی میمانند و حتی درصد بالایی، نشانهها را در پیگیری نشان میدهند. بنابراین تعیین شرایطی که تحت آن، درمانهای روانشناختی برای این افراد مؤثر است (یا نیست) و گسترش راه هایی برای افزایش کارآمدی آنها مهم است.
چندین مطالعه کنترلشده، کارآمدی درمان شناختی رفتاری(CBT) را برای هراس اجتماعی ثابت کرده اند (گولد[117]، باکمینستر[118]، پولاک[119]، اوتو، یاپ[120]، 1997). با وجود این، مکانیزم هایی که شالوده کارآمدی CBT برای درمان هراس اجتماعی هستند، هنوز به خوبی درک نشده است. علاوه بر این، نسبتی از افراد مبتلا به هراس اجتماعی به نظر میرسد که از CBT بهرهمند نمیشوند و در نشان دادن کاهش در نشانه شاخص در انتهای درمان، شکست میخورند (هیمبرگ و همکاران، 1998). در نتیجه علاقه فزایندهای به بررسی متغیرهایی وجود دارد که ممکن است نتایج درمانی را تعدیل کنند (هافمن، 2000).
بر اساس مطالعات انجامشده، افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی، زمانی که با گروه های کنترل غیراضطرابی مقایسه میشوند، بطور ثابتی سوگیری توجهی به سمت نشانه های تهدیدکننده (بطور مثال حالات چهرهای خشم یا تنفر، کلماتی مثل تحقیر) را در تکلیف dot-probe نشان می دهند (مگ، فیلیپوت، و بردلی، 2004؛ پیشیار[121]، هریس[122]، و منزیس[123]، 2004). سوگیری توجه به سمت تهدید همچنین، پیگیری موفقیتآمیز درمان شناختی-رفتاری اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد (پیشیار، هریس، و منزیس، 2008). علاوه بر این، وجود سوگیریهای توجهی به سمت تهدید، بازگشت اضطراب در مرحله پیگیری را در بین بیماران مبتلا به اضطراب اجتماعی پیش بینی می کند (لاند[124]، و است[125]، 2001). بنابراین، یافته هایی اینچنین محققان را به سمت بررسی آزمایشی اینکه آیا کاهش سوگیری توجهی به سمت تهدید (آموزش توجه) می تواند اضطراب اجتماعی را کاهش دهد، سوق داده است.
1-4: اهداف پژوهش
متناسب با مساله اصلی تحقیق، هدفهای زیر شکل گرفتهاند:
الف) هدف کلی:
تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش سوگیری توجهی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی نسبت به محرکهای تهدیدکننده
ب) اهداف اختصاصی:
ب-1: تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش ترس از ارزیابی منفی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
ب-2: تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش ترس از تعامل اجتماعی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
ب-3: تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش اجتناب از تعامل اجتماعی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
ب-4: تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش اضطراب سخنرانی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
1-5: فرضیه های پژوهش
متناسب با مساله اصلی و هدفهای تحقیق، فرضیه های ذیل تنظیم گردیدهاند:
الف) فرضیه اصلی:
بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe سوگیری توجهی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی نسبت به محرکهای تهدیدکننده را کاهش میدهد.
ب) فرضیه های فرعی:
ب-1: بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe ترس از ارزیابی منفی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد.
ب-2: بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe ترس از تعامل اجتماعی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد.
ب-3: بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe اجتناب از تعامل اجتماعی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد.
ب-4: بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe اضطراب سخنرانی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد.
[سه شنبه 1400-05-05] [ 01:14:00 ب.ظ ]
|